آرزوهای نزدیک..

یا رازق الطفل الصغیر..

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۵۷ ب.ظ



فوران محبت یه مادر به فرزندش وصف نشدنیه!

هرگز خیال نکن تا تجربه ش نکردی بتونی درکش کنی

هرگز!

در کنار این تجربه ی فوق العاده شیرین

وقتی این جمله از گوشه ی ذهنم رد میشه

که خدا خیلی خیلی مهربون تر از مادره

وقتی به این فکر میکنم که محبت مادر به فرزندش

 فقط یه درصد خیلی خیلی خیلی خیلی کمی از نمونه ی  محبت خدا به بنده هاشه

دست و دلم میلرزه..

و مخم سوت میکشه!..


*و دوباره و هزار باره مدیون مادرم حضرت عشق، حضرت مهربانی، حضرت زهرا سلام الله علیها شدم..


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۷
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۸)

مبارک باشه گلم
بچه شما بدنیا اومد ما هنوز نیومدیم ببینیمت !!!
پاسخ:

شوما که ستاره ی سهیلی خاهر!!

 

ان شاالله مادر شدن شما:)

۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۶ بوی خوش بندگی

الهی که همه ی خانم ها مادر بودنو تجربه کنن...

پاسخ:
ان شاالله

بانوی عزیزم

نمی دونی چقدر دلم برای دیدن خودتو فرزندت میتپد

خیلی وقته نتونستم بیام اینجا وقتی فرزانه خبر داد

مثل بچه ها ذوق زده شدم

کاش میتونستم بیام  ببینمت


 

پاسخ:

عزیزمی :)

منم دلم تنگتونه

و ممنونم که همون لحظات اول تبریک گفتیدو تماس گرفتید

و شرمندم از اینکه نتونستم به موقع جواب بدم

 

منم دوس دارم ببینمتون

سلااااام ب مادر نمونه

چشم تون روشن...

 بابا قدم سر چشم ما بذار و با گل پسرت پاشو بیا کلاس سه شنبه ها

ب قول استاد  دیر بیا ، ولی بیا ...حتی اگه فقط به چایی برسی

پاسخ:

سلام عزیز دل

تشکر

ان شالله روزی شما :)

خیلی دوس دارم بیام

خیلی ام دلم تنگ شده برا کلاس

ولی تا الان که شرایط مهیا نشده

دعا کن به زودی روزیمون بشه بیایم..

دیشب ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺎ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ آن ها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ.
ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪ ای ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ می گفت ﺩﺭ ﻧﻈﺮﻡ ﺧﺸﺘﯽ ﻣﯽ آﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ می رﯾﺨﺖ...
ﭘﺪﺭﻡ: ﭼﺮﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ نمی کنید؟ ﭼﺮﺍ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﭘﺨﺶ می کنید؟ ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ی ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﺭﻡ...
ﺻﺪﺍﯼ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ: ﺁﻗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ؛ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺻﺤﻨﻪﺩﺍﺭ؟ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﭘﺨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ؟!
ﭘﺪﺭﻡ :ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ؟ ﻣﺜﻼ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﺳﺲ ﻣﺎﯾﻮﻧﺰ .ﮐﻪ ﯾﮏﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮﻩ، ﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﻏﺬﺍ می خوﺭﻧﺪ.
ﯾﺎ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺁﻥ ﯾﺨﭽﺎﻝ "ﺳﺎﯾﺪ ﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ" ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺭﺍﮐﯽ ﻫﺎی ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ. ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ نمی دﺍﻧﺪ ﺧﺮﯾﺪﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺩﻫﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﭘﺮ ﺑﻮﺩﻥ...
ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﭽﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ...
ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺪﻫﺪ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ می شود...
ﺁﻗﺎ.. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻨﺪ، ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمی شوند، ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺠﺎﯼ دست ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ، ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟؟ ﯾﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯن ها می کشید، ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﮑﺸﯿﺪ؟ می شوﺩ به همراه ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ قسمت هایی از ﻓﯿﻠﻢ، ﺻﺤﻨﻪ ی ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﺴﺖ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺭﺍﺳﺘﺶ رﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺁن ها ﺍﺻﻼ نمی دﺍﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻘﺪﺭ... ﻣﻤﻨﻮﻥ...
ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻠﻔﻦ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ می کند... ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﻻ ﮐﺸﯿﺪﻥ پی ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﻣﺎﻍ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ می رﺳﺪ.
ﮐﻤﯽ ﮐﻪ می گذﺭﺩ . ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ می شکند...
ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﭼﻪ ﮐﯿﮑﺎﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﯼ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ!
ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﺩﺭﻡ ...
ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭﻡ...
ﻭ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ..
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺍل های ﭘﺪﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ..
ﻭ ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮔﺮﯾﻪ می کند؟!
ﻭ ﭼﺮﺍ ﭘﺪﺭﻡ؟!
ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ...
ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺭﺱ ﻋﻠﻮﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ...

"ﻭﯾﺘﺎمین هاﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﯿﻮﻩ ها"
پاسخ:
...
سلام رفیق

برای فرزندت
مادرانه
خدایی کن!


بعدش از ما هم یه یادی بکن :)
پاسخ:

سلامن علیکم

 

ان شاالله :)

ازاون لحظه ای که دکترا به سحر( رفیق 17 سالم ! ) گفتن بچه دار نمیشی ... تا تموم دوا درمونای یواشکیش ... تا اون آزمایشات دردناک ... تا گریه هاش ... نذراش ... دعاهاش ... تا صبحی که یهو اومد تو اتاقم و منی که خواب بودم و بیدار کرد و گفت بارداره و جفتمون وسط خنده بغض کردیم از شوق و شکر ... تا روزی که یهو اومد پرید بغلم و گفت دوقلوان ... تا تموم استراسای حفظ جنین ... تا تموم نه ماه سختیش ... تا روزی که زنگ زد گفت به دنیا اومدن ... تا آیه الکرسی ایی که گف براشون بنویسم و ببرم و وصل لباسشون کنم ... تا لحظه به لحظه ی بزرگ شدنشون بودم ...

اما اون قدر که شب زایمان تو دلهره داشتم براش دلهره نداشتم ... اونقدر که از خبر فارغ شدنت و سالم بودن پسرت خوشحال شدم براش خوشحال نشدم ... اون قدر که قلبم برای لحظه ی زایمان تو تپید برا اون نتپید ... اونقدر که از امام رضا واست دعا خواستم واسه اون نخواستم ...

و هنوزم نمی دونم چرا !!!

نمی دونم ...

:)

پاسخ:

دلیلشو من میدونم

چون حقیقتا نیاز به دعا داشتم

و اگر دعا پشت سرمون نبود

و اگر لطف بی حد و حصر خدا نبود

و اگر لطف  ائمه و امام رضا جانمون و حضرت مادر نبود..........

 

وای نه

 

حتی یه لحظه هم برام سخته تصور کنم که اگر اینا نبود چه اتفاقی می افتاد..........

 

باید برات تعریف کنم!

اونوقت خودت میفهمی دلیلشو...

 

دعا کن زود بیایم پابوس حضرت برای تشکر..

 

*و اما بنده از همین تریبون اعلام میکنم فرزانه جانم..

خعلی دوست میدارم :))

۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۲ عبد عاصی امیدوار
تبریک ساده ما رو پذیرا باشید 
خادم حضرت باشند ان شالله :)
پاسخ:

 بسیار ممنونم

 

ان شاالله

ان شاالله

ان شاالله..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی