آرزوهای نزدیک..

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

میگفت هر روز از خدا میخواستم

 پسرمو بهم برگردونه

خیلی سال بود که ازش خبر نداشتم

دلم براش  تنگ شده بود..

هر روز میرفتم حرم امام رضا و

پسرمو ازشون میخواستم

یه روز زنگو زدن

رفتم دم در

یه کیسه بهم دادن که چند تا تیکه استخون توش بود

گفتن این پسرته..!

چقد کوچیک شده بود ..

گرفتمش تو بغلم

یاد زمانی افتادم که قنداقی بودو میگرفتمش تو بغلم و بهش شیر میدادم..

شب اومد تو خوابم

ولی همش روشو ازم برمیگردوند

صداش زدم

مادر چرا روتو ازم بر میگردونی؟

آخه من مادرتم....

به احترامم برگشت

گفتم چی شده؟

ناراحت بود

گفت مادر منو میخواستی چی کار؟

استخونای منو میخواستی چی کار..؟

اونجا تو طلائیه هر روز خانم فاطمه زهرا

میومد بهمون سر میزد..

میگفت من غریب مدینه ام

و شما غریب طلائیه..

از وقتی منو آوردن دیگه خانم بهم سر نمیزنه..

.

.

.

سرهنگ رمضانی داشت این داستانو با بغض

از زبون مادر شهید بدون هیچ واسطه ای

تعریف میکرد

مات و مبهوت داشتم نگاش میکردم

داشت چی میگفت..؟

اونا دنبال چی بودن..

من دنبال چی ام..

دلم خیلی گرفت..

خیلی..

..................................

هنوزم خیلی از اجساد شهدا تو طلائیه هستن

اونجا جای پای خانم فاطمه زهراست..

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۰ ، ۰۸:۱۸
رها آرزوهای نزدیک
خسته ام..

خسته..

و یقینا تو از من خسته تر..

من گناه میکنم و خستگی گناه خسته ام میکند

و تو مرا میبینی و  در را ه نبودنم خسته ات میکند

میدانم..

کمی که فکر میکنم میبینم

من هم شبیهم به همانها که منتظر جدت بودند

ولی با هربادی که میوزید به سمت همان باد حرکت میکردند!

آنها منتظر بودند

انتظار کشیدند

اما با شمشیر به استقبال رفتند

من خجالت میکشم

بگویم

بیا..

من..

من ..

من..

اگر اعمال من مانع ظهور باشد چه..؟

اگر من هم وقتی آقا آمد سرم جای دیگر گرم باشد چه..؟

.

.

نمیدانم

حقیقتا نمیدانم..

من نمیخواهم جزو توابین یا  جزو یاوران مختار باشم

من میخواهم با خود امام باشم

در کنارش..

نکند دیر آماده شوم!

شما میدانید کی آقا می آید؟

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۰ ، ۲۲:۲۱
رها آرزوهای نزدیک

ارباب من!

تا چشم بر هم زدیم

ده روز عزاداریت تمام شد

بعضی ها خواستند وفاداریشان را ثابت کنند

 تا دیشب هم برایت اشک ربختند

 و صدا زدند یا لیتنا کنا معک..

می گفتند کاش بودیم  در کربلا! تا شاید

میتوانستیم ذره ای از بار غم ام المصائب را کم کنیم

میگفتند ای کاش بودیم..

اما نشد

نبودیم تا لبیک بگوییم به ندای هل من ناصر ینصرنی ات آقا جان

اما خوب که گوش کنی

هنوز صدا می آید

کسی  با صدایی غمگین

فریاد میزند!

هل من ناصر ینصرنی؟

آیا کسی هست مرا یاری کند..؟

آیا کسی هست....؟

۱۱۷۰ سال است

این نوا به گوش میرسد..

هل من ناصر ینصرنی؟

با توام

تویی که گفتی یا حسین

یا لیتنا کنا معک!

هنوز پای حرفت هستی..؟

 

 

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۰ ، ۱۵:۴۴
رها آرزوهای نزدیک
از کلاس بر میگشتم

 یادم رفته بود

که پولم تموم شده!

رفتم سوار تاکسی شدم

به محض نشستن

یادم اومد پول همرام نیست

حدود چند متر مسیر رو طی کرده بود

گفتم ببخشید آقا میشه من پیاده شم؟

سرم داد کشید !

گفت یعنی چی خانم؟

گفتم حواسم نبود پول همرام نیست

ببخشید..

گفت من به خاطر شما مسافر سوار نکردم

باید کرایتونو حساب کنید!

همین که شروع کرد به داد کشیدن

یهو دلم ریخت..

یکی از مسافرا گفت برو من حساب میکنم

ازش تشکر کردم و پیاده شدم

اتفاق خاصی نیوفتاده بود

اما من وقتی سرم داد کشید

غصه م گرفت

وقتی پیاده شدم

بغض گلومو گرفت

تا خونه پیاده اومدم..

و به دسته های عزاداری نگاه میکردم..

یاد زمانی افتادم

که تو کربلا  سر بچه ها

  داد میزدن..

 راهشونو از ترس گم کرده بودن

کسی نبود بهش پناه ببرن..

.

.

دیگه نمیتونم بنویسم..

 

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۰ ، ۲۱:۵۷
رها آرزوهای نزدیک
میگفت وقتی رسیدند

به سرزمین کربلا

مدتها فقط  روبروی هم

مینشستند و میگریستند..

ام المصائب علیها سلام به برادرشان

به کسی که هنوز سالار زینب است

میگفت :

برادرم !بوی جدایی می آید...

.

.

با این حرف مگر هنوز  نیازی به روضه مانده...؟

پس چه میگفت آن مداح...؟

.............................................................

آقای من!بیا..

تو را به جان خواهر حسین علیه السلام بیا..

دلمان دارد میترکد..

حسین هنوز غریب است..

هنوز هیچ کس نفهمیده چرا

حسین علیه السلام شهید شد؟

تو بیا و برایمان بگو..

بیا و انتقام بگیر از کسانی که

دلهره انداختند به دل زینب..

از کسانی که از نسل همان آدمها هستند

و الان شیعیان علی علیه السلام

را در بحرین و مصر و لیبی و خیلی از جاهای

دیگر میکشند

بیا ..

محبوب خوبان!

کدام مشکل است که با ظهور تو حل نشود..؟

ببخش که برای ظهورت دعا نمیکنیم!

هنوز حواسمان نیست که ظهورت

از بین برنده ی تمام مشکلات است..

تمام مشکلات..

ببخش..

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۰ ، ۲۲:۱۷
رها آرزوهای نزدیک

ای کاروان آهسته رو

من ساربان گم کرده ام..

آخر شده ماه حسین !

من میزبان گم کرده ام..

.

.

.................................

ارباب من!

دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۰ ، ۱۹:۴۴
رها آرزوهای نزدیک
چه مصائبی بر امام زمان

که مالک همه ی کره زمین است

و تمام امور به دست او انجام میگیرد

وارد میشود!

و آن حضرت در چه حالی است؟

و ما در چه حالی..؟

.

.

آیت الله بهجت

.......................................

رها: ...

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۰ ، ۰۹:۲۲
رها آرزوهای نزدیک