آرزوهای نزدیک..

تو بگو..

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۱، ۱۰:۳۳ ق.ظ

خیلی حرفا دارم برای زدن

اما این بار میخوام تو برام حرف بزنی...

رو قسمت نظرات کلیک کن و هرچی دوست داری بگو

قدیما میگفتن هرچه میخواهد دل تنگت بگو..

نمیخوای که منتظرم بذاری...!

 .

.

.

بعدا نوشت: وقتی  از بلاگفا به بلاگ نقل مکان کردم

نظرات و پاسخ اونها ناقص انتقال  داده شد.

چون این پست قائم به نظراتشه

اگر مایل بودید نظرات رو تو این قسمت بخونید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۱/۲۴
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۲۳)

سلام..
من برام خیلی جالبه که همه میگن ما خوبیم..ما داناییم..مابااحساسیم..مافهمیده ایم..
وهمه صفات خوب ..
حالا این همه بدی..بی احساسی..نادانی..و.. ازکجاست پس؟چرا آدمای دنیا اینقدر نسبت بهم بی رحم شدن؟!
وقتی همه خوب هستند چرا پس اینقدر از دست همدیگه می نالند؟!
بعله..
همینه..
پاسخ:
بله...
سلام..
آدمایی که نظرات قشنگ میذاشتن چرا یه جورای دیگه حرف میزنن؟؟!!!!!
بعضی وقتا بعد 10 سال فهمیدم که رفیقم رفیق نبوده..
پناه بر خدا..
پاسخ:
یا رفیق من لا رفیق له...
سلام
من که انقدر دلم پره کافیه یه کوچولو از گوشه ش رو باز کنم اونوقت مثل بادکنکی که یه کوچولو دهنه اش باز شه تو هوا میچرخه تا یه گوشه بیفته پیچ میخورم پیچ میخورم تا بالاخره یه گوشه ای همه حرفهام تخلیه شه ! پس ترجیح میدم دورشو با نخ محکم ببندم که یهو یه جایی از دستم در نره!

۲۶ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۲۵ پیمــــــــــــــــان
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار
رها خانم گیریم که یکی برگشت،
از تمام اخلاقیات بدش و گناهان گذشتش و تصمیم به توبه کردن گرفت.
این تازه شد مرحله اول از شش مرحله یعنی تصمیم به ترک گناه و توبه...
هنوز پنج تا مرحله دیگه داریم تا توبه واقعی به روایت امیرالمومنین علیه السلام...
گیریم شش مرحله را انجام داد که نشدنیه فقط به خاطر حق الناسی که به گردنمونه و یکی از موارد از شش مرحله است...
(یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا).
حالا خدا بخشید چجور بنده خدا رو راضی کنیم ببخشه...
حق الناس حتی برا شهیدی که در راه خدا جهاد میکنه هم بخشیده نمیشه وای به حال ما...


من گفتم حالا تو بگو؟؟؟
پاسخ:
یا الرحم الراحمین...
سلام.فقط دوست دارم بگم آفرین به شهید چمران که آزادی رو نشون داد.
پاسخ:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


حرفی ندارم فقط چون اینجا را دوست دارم آمدم.
پاسخ:
اما گریه چرا؟!!
دلم که می گیرد ٬ آرام خودم را در آغوش می گیرم ...
خـــودم به تنهـــایی ٬
دست نوازشی بر ســــرم می کشم ... لبخند می زنم و آهستـــه می گویم :
" گریه نکن عــــزیـــزم ... من هسـتم ...

خودم به تنهــایی ، هـــوای نداشته ات را دارم ! "
پاسخ:
اگه همیشه هوای خودمو داشتم خیلی شرایط قشنگ تر میشد...
سلام
با چتر یا بدون چتر فرقی نمیکند
بی دوست خیس بارانیم
۲۵ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۲۹ رفتم رفتی رفت...به همین سادگی صرف میشویم
سلام

ممنون که وقت گذاشتین و توضیح دادین گرچه هنوز نمیدونم تعمدا جوابمو ندادین یا اینکه دقیقا نوشتمو نخوندین.

بله شاید در مقام بحث درخواست غیرمنطقی باشه که شبهه دیگران رو مطرح کنم و درخواست پاسخ از جانب خودتون رو داشته باشم اما من قصدم بحث علمی نبود!!!

قصدم طرح شبهه نبود تنها برام جالب بود بدونم کسی که اینقد متقن با خداش رابطه داره(البته منظورم تو نوشته هاتون هس)هر از گاهی دچار شک میشه و به مسیری که طی کرده باز نگاه می کنه و ...

ضمنا آقای رحیم پور ازغدی کلام قشنگی داشتن که می گفت:اندیشه ها نمی میرند بلکه متکلمان اندیشه ها هستن که عوض میشن.پس چندان هم عجیب نیس که شبهه دهه شصت باز هم مطرح بشه.

بازم ممنون از توضیحاتون و خداحافظتون باشه.
پاسخ:
ما هم به امید زنده ایم...
۲۵ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۳۵ رفتم رفتی رفت...به همین سادگی صرف میشویم
سلام

دوس دارم بدونم تا حالا تو وجود خدا شک کردین و اگه جوابتون مثبت هس تو چه موقعیتی بودین(البته اگه مایلید جواب بدین)

احتمالا این جمله رو از مارکس شنیدین که میگه:دین افیون توده هاست...تا حالا در خودتون با این پرسش مواجه شدین که شاید این شمایید که خالق خدا هستین؟و تنها برای اینکه از رنج و آلام زندگیتون کم کنید مفهوم هایی نظیر بهشت و جهنم رو برا خودتون خلق کردین؟
باز دوس دارم اگه مایلید جواب بدین پاسختون کلیشه ای و کتابی نباشه بلکه شامل چیزایی باشه که خودتون تجربه و درکش کردین

خدا حافظتون باشه.
اخه همیشه لحنت نصیحت وار بود...
اما این بار دوستانه... ممنون.
پاسخ:
به هرحال ما دوست داریم آبجی..
۲۵ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۲۵ رفتم رفتی رفت...به همین سادگی صرف میشویم
"آنتونی فلو رو که میشناسی؟می گه توی این دنیای هیشکی به هیشکی دیگه چی باید اتفاق بیفته که مومنان اقرار کنند خداوندی در کار نیست یا اگه هست خیلی مهربون نیست؟"...دیالوگ یکی از شخصیت های رمان استخوان خوک و دست های جذامی
------------------------
سلام
تا حالا شده در وجود خدا شک کنین؟

خدا حافظتون باشه.
سلام...

کمک به مردم جالبه ...

اما دله تنگ هیچ وقت حرف اصلیش رو نمیزنه

میدونی دلی که تنگ میشه خیلی خوبه وگرنه که فایده نداره...

اما خستگی که همیشه هست ما که هنوز واسه اعتقاداتمون و اهدافمون هنوز ی سیلی هم نخوردیم که خسته بشیم ....بعدشم بی بی رو که یادتون هست لحظه های آخر هم نگفت خسته شدم فقط گفت علی جان خیلی مظلومی ...

دل ما که ناپاکه اما اگه ی وقت هم بگیری از ظلم نامردها به بی بی میگیره...

بگذریم فکر کنم یه روضه کامل واستون خوندم...

اما به نظر من باید حواسمون به تکلیف باشه که من اصلا بهش عمل نمیکنم آخه تکلیف به قول آوینی لحظه به لحظه عوض میشه...

من دلم تنگ بودم ولی از دل تنگیام نتونستم بگم آخه امشب شبه کمیل هست میخوام با حاج منصور .....

دعامون کنید

میگم اما نصیحت نکن! به شدت به نصیحت و پند و شعار و حرفای صد من یه غاز آلرژی دارم! بخصوص از بزرگتر از خودم که داعیه قهرمانی تو پیرهن پاره کردن داشته باشه! شما هم یه سال از من بزرگتری خب البته بی جسارت گفتم، اینم جزیی از حرف دلم بدون.
متوجه بخشی از درگیری های روحی معنویم شدی، اما درگیری های فردی اجتماعی:
من از هیچکس خسته نیستم. چون از همه متنفرم!... چون همه شدن نزدیک هایی که دور هستند...
به هیچ انتساب خونیی ایمان ندارم. به "بهشت زیر پای مادران است" ایمان ندارم. به تکیه گاه برادر ایمان ندارم. به دختر دوست بودن باباها ایمان ندارم.
به قصه ی رفاقت کافرم.
...پرم از کینه... خودم نخواستمـ مجبورم کردن...
و دوماه پیش برای خودم یادداشت کردم:
دیگر جز انتقام، امیدی نمانده است...
........
ببخش اما به گوش شنوای تو هم ایمان ندارم!
نوشتم چون چراغ سبز دادی و منم پر بودم... سرریز شدن دست خودم نبود!
..........
ببخش برای وقتت که پای مزخرفات من زایل شد.
و ممنون برای تخلیه مجانی بار منفی روحیه ی مخاطبات از جمله من.
پاسخ:
بعضی وقتا باید دستمو به یه دیواری چیزی بگیرم ... میترسم بیفتم .... وای که اگه بیفتم...
۲۴ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۴۱ واحد(پیغمبر نِت)
باز امشــب دلــم بهـــانه گرفت

حالتی خیس و شاعرانه گرفت

باز امشـــب میــان آتش و دود

شعله ای بر زد و زبانه گرفت

پـیـشتــر کـــودک نجیبــی بود!

تا که پایش برون خانه گرفت

ازمن امشب عروسکی میخواست

گفتمش نه!، بنــای نـاله گرفت

کودکــانه کنـار کوچــه نشسـت

از من خستـه دل کنـاره گرفت

سنـــگ برداشتـــه به لجبـازی

شیشـه ی عقل را نشانه گرفت

بـا یکــــی بستنــــی فــریفتمش

شب پیشین که نوبرانه گرفت

دهنــــش مـــزّه کرده انگــاری

که چنیـن خوی ظالمـانه گرفت

ادبــش میکنــــم اگـــر واحــــد

مهلتـــی از غم زمــــانه گرفت


شب خوش
پاسخ:
امان از این دل..
سلام منم یه خسته دیگه
خسته از همه چی
حتی دیگه از خاطراتمم خستم
من از این من، من از این تو، از همه خستم!
naleha dar sine daram taghate faryad kooooo
?
پاسخ:
من طاقت دارم بگو...!
گـاهـی اوقـات ...
هـمـه چـیـز دسـت بـه دسـت ِ هـم مـیـدن
تـا تـ ـو را غـرق در خـآطـراتــَت کـنـن ...
یـه آهـنـگ پـیـشـواز ...
2 خـط شـعـر ...
کـمـی هـوای بـهـاری ...
یـک وجـب پـیـاده رو ...
آهـنـگـی کـه دانـشـجـو خـونـه بـغـلـی گـوش مـیـدن ...
2 کـلـمـه حـرف ...
بـوی ِ یـه عَـطـر خـــآص ...
هـمـه و هـمـه کـافـیـه بـرای ایـنـکـه ...
تـ ـو چـنـد سـاعـت وسـط اُتــآقِـت دراز بـکـشـی
و خـیـره بـشـی بـه سـقـف
یــک آه بــُلــَند بکـِشی
و در دلــَت بــِگی:
سلـآمتی خودمــ و این هـَمه صـَبرَم...
و صـدای بـآرون بشه
آرامـش دهـنـده تـریـن آهـنـگ ِ اون روزت ...

رها دارم داغون میشم هرچی میکنم حضور تو ذهنمو قلبم بیشتر میشه چطور باید باهاش حرف بزنم چه کنم تا نجات پیدا کنم چجوری باید حرفایی که هفت ساله تو دلم انبار شده رو به گوشش برسونم؟
به قول خوئت اینروزا همه خسته ان خسته منم یکی از اون همه شدم ...
فقط دعا میکنم صاحب این روزگار زود زود بیاد........
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
زغم های دگر غیراز غمت از ما جدا کن
خدایا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری...........

خدایا باهام حرف بزن وتنهام نزار..
خدایا دلم خیلی گرفته................................
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...
پاسخ:
اینروزا همه خستن.. نمیدونم چرا.. ...
سلام,منم متولد ده اسفندم همه ی اسفندیا با احساسن/
پاسخ:
بعضی وقتا باعث ضربه دیدنم شده و بعضی وقتها هم خیلی باعث کمکم..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی