آرزوهای نزدیک..

راز تنهایی انسان...

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ


دخترم !

بعدها که تجربه های گسترده تر و برخوردهای بیشتر پیدا کردی، میبینی که تمام زندگی ها

و تمام آدمها از زن و مرد و محروم و بهره مند! با رنجهایی همراه هستند..

داشتن و نداشتن هردو رنج است..

داشتن ، غصه ی جدایی دارد

و نداشتن ،  تلخی محرومیت و زخم تحقیر 

و سرشاری و کامروایی هم رنج پوچی را دارد و درد بی دردی که دل ادم از دنیا بزرگ تر است...

دل ما از تمامی هستی بزرگتر است...

همه ی زندگی ها، با درد پیچیده و با رنج آمیخته..

هرکس که به آگاهی و خود آگاهی و شعوری میرسد آرزوها و رویاهایی پیدا میکند

و هدف ها و مقصد هایی را درنظر میگیرد

به راه می افتند

و سالک میشود..

همه ی سالک ها و راه رو ها گرفتار هستند و در تمامی سلوک ها و رفتارها رنج و درد پوچی و بن بست هست..

میبینی که ناچاری با آن نگاه و نور و سرور پیوند بخوری تا با رنج ، راحت باشی..

و در بهار و پاییز بهره بردار..

چون تلاش و استقامت جوابگوی این درد های فراگیر و رنج های رفاه و پوچی برخورداری و پوچی شکوفایی نیست..!

همان طور که عصیان و سرکشی و یا بی خیالی و عیاشی مرهم این زخم های سنگین نیست.....

.

.

.

.

دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است..

و این راز تنهایی اوست..

او چیزی بیشتر از تنوع  و عصیان را میخواهد

او محتاج تحرک است و حرکت با محدودیت سازگار نیست..

که محدودیت ها عامل محرومیت و تنهایی ماست..

آخر چگونه میتوان هم زبان با شیطان، عصیان را راه چاره شناخت..؟

در جهان قانونمند، عصیان و درگیری، جز عذاب و رنج چه خواهد داشت..؟

برفرض عصیان کنم و اسید را لاجرعه سرکشم

آیا دستگاه گوارش من تحمل دارد و آیا وجود قانونمند من در رنج و عذاب نمینشیند..؟

دنیا قانونمند است

و نمیتوان بی گدار به آب زد..

دنیا همه جایش راه نیست..

یک راه مشخص و یک نظام حاکم دارد....

.

.

.


ما همگی در راه طلب و در تمامی سلوک ها ، در تمامی راه هایی که درپیش داریم پرشور و سرشاریم

اما همین که به بن بست و پوچی و یا شکست و محرومیت میرسیم***در عذاب مینشینیم و از از سخط و نفرت و غضب سر شار میشویم!

و به جای آنکه ضعف ها و کسری های خود را تحلیل کنیم،

 به درگیری با خدایی که قبولش هم نداریم و وجودش را منکریم میپردازیم!

به جای آنکه در مقصد و در هدف و در را ه و رفتار و سلوک مان تغییری بدهیم،

از خدای هستی ، که موهومش هم میشناسیم، میخواهیم که جهان را تغییر بدهد!

و جای هوس های ما را در این نظام بگشاید

 و حرف دل ما را بر تمام قانون مندی های ما ترجیح بدهد..

( و اگر حق از هوا و هوس شما تبعیت کند آسمان و زمین به فساد کشیده میشود... سوره مبارکه مومنون آیه 76)

و این هم حکایت قرآن از این هاست:

" بعضی از مردم خدا را یک طرفه میپرستند! همین که خوبی ها به آنها برسد

با اطمینان به خدا روی می آورند

و همین که گرفتاری ها و فتنه ها دامن گیرشان شود، روی بر میگردانند..

و دنیا و آخرت را از دست میدهند..

دنیا را با رنجی که می برند

و آخرت را با چشم پوشی و کفرانی که می آورند

و این خسارت آن خسارت آشکار است..." ( سوره مبارکه حج آیه 11)

 

اگر بخواهی به جای این برگشت زیان بار و به جای سخط و نفرت و غضب ،

انس و سرور و ابتهاجی تمامی قلبت را سرشار کند

میتوانی..

و این کاری بنیادی و اساسی است

که در میان این دردها و رنج ها و بحران های فردی و اجتماعی میتواند امید و هدف را برای تو نگاه دارد

تا بتوانی از استعدادهای خودت و امکانات بیرون استفاده کنی

و حتی از مانع ها مرکب بسازی...

 

*** محدودیت های ما در هدف و در عمل و در وجود ما و در محیط و قلمرو ،

باعث محرومیت و عذاب خواهد بود و این محدودیت ها با خلوت و عبادت ( صلاة) و با برخورد و احسان و بلاء، میتواند شکسته شود.

خلوت عبد با خودش فشار کمتری دارد تا برخورد خلق با او و برخورد بلاء و ابتلاء حق با او.

و این است که بلاء دیوارهای وجود و حصارهای تو را میشکند

و همت تو را از  دنیا به روز دیگر و از شهودبه غیب میکشاند

و دو محدودیت وجود و محیط را بر میدارد.

.

.

.


 

--- قسمت هایی از نامه ی سوم

کتاب "نامه های بلوغ " استاد علی صفایی حائری

 

کتابی که این روزها همدم خلوت هایم شده..

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۳
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۱۶)

با سلام.
خوشحال شدم که با این وب آشنا شدم.

پاسخ:

باسلام.

ما هم خوشحال شدیم که شما خوشحال شدید.

سلام رها جون.عالی بود.

دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است..

و این راز تنهایی اوست..


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پاسخ:

سلام عزیز

 

هرچی میکشیم از همین دو خطه!

۱۸ مهر ۹۲ ، ۲۰:۰۷ سرباز طلوع

***سلام همسنگری...

ببخشید منو از اینکه چند وقتی نبودم و لیاقت حضور در محفل شما رو نداشتم...

آخه...اگر دیر آمدم مجروح بودم...اسیر قبض و بسط روح بودم...

اما دوباره برای کمی مزاحمت آمدم...

اگر ما رو لایق میدونی، اینبار با شش مطلب بروز شده در خدمت شما هستم...***


+ یازهرا(سلام الله علیها)

خعلی قشنگ بود...

قشنگ تر عکسای سر در وبلاگه...(کلا تو کارتصویریم)

پاسخ:
چشماتون قشنگه!
چقدر سیره متنش سلوک آمیز و عمیق بود ....
پاسخ:

 بعله...

وصف العیش نصف العیش..

راسی

اگه خدا قسمت کنه این هفته جمکران دعا گوت هستم دوستم...

پاسخ:

 الحمدلله به خاطر این توفیق...

سلام رفیق..

نمی دونم چه حکمتی هر وقت میام بلاگت میبینم چیزی نوشتی فراخور حالم .. والبته حالت...

از خوندش سیر نمیشوم انقدی مشتاق شدم که بعد از مدت ها دارم میرم سراغ کتاب فروشی و...

یا حق...

پاسخ:

سلام زهرا جان

 

الحمدلله...

 

جملات این کتاب نیاز به دقت و تامل داره

مانوس شدن با سبک نوشتاری استاد حائری یک مقدار زمان میبره

مخصوصا برای امثال من که تا حالا کتاباشونو نمیخوندم.

ولی بسیار کتابهای ارزشمندی دارن استاد..

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!

خداوند همه چیز را جفت آفرید ؛ جز دماغ ، دهن و قلب ،

چون باید برای خودت یک هم نفس ، یک هم زبان و یک هم دل پیدا کنی!

پاسخ:
ما به همان یک دماغ و دهن و قلب اکتفا میکنیم.

.............................

 

 

 

 

 

 

 

...........................

 

 

سکوت ...............

پاسخ:

کار دیگری هم میشود انجام داد مگر...؟

رفیق شفیق.....

بارها خواندم اما هربار مطلب جدیدتری یادمیگیرم

دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است..

و این راز تنهایی اوست..

پاسخ:

دل آدمی بزرگ است

و تا وقتی به نور نرسد

آرام و قرار نمیگیرد.....

 

الله نور السماوات و الارض................

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۹:۰۱ خلوت پرهیاهو
سلام. از اشنایی با بلاگ خوبتون خوشحالم.
پاسخ:

سلام

 

من هم

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۴۹ آفـتابـــــــ گـردان
راستی من شیفته ی این عکس جدید سر در "آرزوهای نزدیک..."ت شده ام...

دلـ ـفریب است بسی


خدا نصیبمان کند این زیارت ها را...با هم حتی : )
پاسخ:
کاش آرزویی نزدیک باشد...
۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۷:۰۱ آفـتابـــــــ گـردان
بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام عزیزم : )


بسی ممنونم...فکر کنم باید این کتاب استاد را هم بخوانم...نغز است و نزدیک، مثل همیشه : )

ممنونم که فرصت خواندنش را به این ناچیز نیز دادی.


تنهایی هایی هایت سرشار از حجم الله

التماس دعا عزیز مهربان
پاسخ:

سلام و نور

 

من که مبهوت مانده بودم از اکثر جملاتش..

 

خیلی هایش استدلال های فلسفی بود که خوانده بودیم ولی به کارش نبسته بودیم

خیلی هایش ترجمه و شرح آیات و روایات بود

کنار هم گذاشتن این جملات حس بسیار خوبی را منتقل میکند..

تذکر های استاد بسیار به جا است..

 

و زمانی برایت لذت بخش خواهد بود که جواب سوال هایت را لابلای جمله ها بگیری...

و مبهوت باشی از اینکه خدا چگونه جواب سوال هایت را میدهد..

حقیقتا بعضی بخش هایش را بدون درنظر گرفتن زمان میخواندم

و کاملا غرق میشدم در جملات..

مثل تشنه ای که جرعه جرعه آب مینوشانندش....

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۲۵ بے بازگشتــــ ...
ان شاالله به زودی این کتاب را خواهم خوند:-)
پاسخ:

این کتاب تا حد بسیار قابل توجهی راه بر است..

۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۴ کــربــ بلایی محـــــبــــــــ

سلامــــــ خدا قوتــــــــــــ

پدرش در رکـــوع بـــود

که سائل آمـد

و انگشــتریش را بخشیـــد

به پــدرش رفته بـود

خــودش، انگشـــتریش را مـی‌ بخشیــد

اگــر امانش می‌دادند. . .

بروزمـــــــ

یازهراکربــــ بلاانشاالله

پاسخ:
سلام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی