آرزوهای نزدیک..

عبدالله (5)

جمعه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

 

** این مطلبو چند وقته که میخواستم بنویسم  ولی خوشبختانه دیدم رفیق عزیزم ،

صاحب وبلاگ رفیق اعلی ،کسی که خیلی سال ِ پای درس معلممون بوده ،

زحمتشو کشیده. من فقط یکم بالا پایینش کردم.

 

**لطفا کسایی که پستهای قبلی عبدالله رو مطالعه نکردن اول اونا رو بخونن بعد بیان اینجا.

 

 

 

رفقا بین عبد شدن! و بچه خوبی شدن! فاصله خیلی زیاده...

یه کار خطرناکی که ما بچه مذهبی ها میکنیم و اصلا حواسمون نیست همینه...

یعنی آدم خوبی میشیم...اما عبد نمیشیم...

فرقش چیه؟

 

عبد یعنی قدرت چشم گفتن؛ اطاعت...

خوب بودن یعنی چی؟ یعنی کلا خوب دیگه... باشیم دور هم... یعنی من تعیین میکنم چی خوبه؟ چی بده...

+ همین جا یه لحظه واسا، سریع جبهه نگیر که آی داد بیداد مگه خوبی و اخلاق چشه و تو چه کار به این کارا داری... واسا بریم جلو بعد نگران اخلاق بشو...

اولا که تو قرآن بیشتر آیات درباره عبد شدن هست!

نه درباره خوب شدن... میدونی چرا؟؟

چون اگه عبد بشی خوب میشی...اخلاقتم خوب میشه... اما اگه اخلاقت خوب بشه، معلوم نیس عبد خدایی یا نه؟

چون اخلاق یک چیز بسیار گول زننده است!

چون ممکنه توش نفاق و دروغ هم باشه....یا به خودت! یا به دیگران!

باز دارم حس میکنم که یه عده نگران شدنا!

الان نیام ببینم تو نظرات گفتی که ای داد بیداد حقوق بشر فلان شد، بهمان شد!
یا بگی که اخلاق خیلی هم خوبه... و اینجا ها نتیجه داده... من نمیگم بده... میگم مث یه چاقوی جراحی میمونه که هم میشه باهاش آدم کشت! هم میشه آدمو خوب کرد...

و بیشترین استفاده ای که از اخلاق میشه، در دنیا، چپاول آدم هاست...

و زدن ریشه دین!

حالا بماند چه جوری که پست طولانی میشه...ولی این حرفو قبول کن...

حتی اگه یه مجنون هم به تو بگه پشت این در یه حیوون وحشیه. عقل حکم میکنه درو باز نکنی!

حالا الله اعلم که ما مجنونیم یا نه!

اما دارم بهت میگم که تو جلد اخلاق، یه حیوون وحشیه...زیاد نرو تو نخ اخلاق و این صحبتا!

اگه مردی! عبد شو! عبد شدن کار هر کسی نیست... چون چشم گفتن توش داره...

رفقا! ما این طوری عبد میشیم:

اینطوری خطرناکه!

ـ به به! جنابعالی میخوای آدم شی؟

+ بله! :))

ـ خب الحمدلله! نیشتم ببند! اولین حرکتت اینه که نماز اول وقت بخونی!

+ :|

ـ چته؟ گفتم نماز اول وقت حالت رفت تو قوطی؟؟ میمیری بگی چشم؟

+ :|||

ـ بگو چشم! مگه عبد نمیخواستی بشی؟

+ سخته ها! ولی .... باشه... حالا میخونیم ببینیم چی میشه... باشه بابا! قبول!

ـ ببین! یه چشم خواستی بگیا! چرا انقدر به خودت میپیچی؟؟ منت نذار واسه یه نماز...

( میان پرده: ببینده محترم! شما فکرکردی نفس این آدم تو خواب زمستونیه؟؟ نخیر! شبا که ما میخوابیم، بیداره و ما خواب خوش میبینیم... نفس تو فکر انتقامه!! )

رفقا نفس آدمی که خوب بشه اما بنده نشه! تو فکر انتقامه... یه جا حالتو میگیره! اما تو همون کارای خوب...

مثالش چی میشه؟؟

* همین آدم بالایی- چند ماه بعد:

دیگه پای ثابت مسجد محلشون شده! همه تحویلش میگیرن!

به به ! چه گل پسری...

ـ خب شما یه روزم برو اون مسجد پایینی که غریبه و شیک نیس...خیلی جمعیت توش نماز نمیخونه...

+ چی؟؟ برم اون مسجده؟؟ چرا آخه؟؟ آبروم... اعتبارم...

ـ ببین؟؟ باز که چرا آوردی؟ یه کلام بگو چشم... نپرس چرا...نگو آخه واخه..

+ :| نمیشه یکی دیگه بره اون مسجده؟ من نرم؟ آخه خیلی ها به خاطر من میان این مسجد!

ـ برو بابا! یه جایی میرسه که نفست بهت میگه فلان کارو که برخلاف خواست خداست انجام بده

اونجاست که کم میاری... چون چشم گفتن به خدا رو یاد نگرفتی...چون تمرین نکردی، کم میاری.... بعدشم دستتو میذاری تو دست شیطان و .....واویلا...

* این حرفا رو قبول داری یا نه؟ قبول داری پای کسی که فقط صرفا عبادت میکنه رو پوست پیازه یا نه...؟

نداری؟ باشه...

 

میدونی چیه...؟

 

بعضی ها غد هستند...

تذکر میدهند! اما تذکر نمیپذیرند...

بعضی ها شوت هستند!

اینا رو خدا خیلی دوست داره... یه شوک بهشون میده! قلبشون احیا میشه...آهان! همینه!

واسه دسته اول مثال تاریخی بیارم برات؟ ( خداییش تاریخ رو بخونیم رفقا! محض رضای خدا بخونیم!)

خوارج رو که میشناسی؟

به امام علی! تذکر میدادند... میگفتند: علی به حرف ما گوش کن! از این گناه دست بکش... توبه کن!

به حجت بر حق میگفتند ها !

امام چی کار میکرد؟؟

استغفار میکرد!

اما قبول نمیکردن میگفتن : نه! کلا باید توبه کنی...

تو فقط ببین آدم چقدر باید کور باشه...

خوارج خیلی آدمای خوبی بودن ها! اما عبد نبودن... چشم گفتن بلد نبودن... در اثر سجود و عبادت آثار پینه روی پیشونیشون بود! اما عبد نبودن! خوبی اونا هم عبادت بود... عبادتی که باعث شد جلوی امام وایسن...چون چشم نگفتند... کور بودن!

 

(قابل توجه کسایی که مثال اول رو قبول نداشتن )


ابن ملجم رو میشناسی؟ قاتل حضرت علی؟

چه پسر خوبی بود! حافظ قرآن! اهل نماز و ریاضت...

حضرت قبل از اینکه او رو به قتل برسونه بهش تذکر دادند! بلکه از خوب بودن بیاد به سمت عبد بودن!

گفتند: حواست باشه... تو یه روز منو میکشی...

گفت : آقا !! من؟ خدا نکنه.. نه ... من هرگز این کارو نمیکنم....


یا اصلا شیطان و مثال بزنیم! همه هم داستانشو میدونید..چند هزار سال عبادت کرد؟واسه خودش کسی شده بودا ..

تا اینکه پاش افتاد یه جا به خدا بگه چشم....

کم آورد.. نتونست... به عبادتاش غره شد... چرا؟ چون فقط عبادت کرد... ولی عبد نشد..خاک بندگی نخورد.....

 

خدا خواست ببینه کی میگه چشم...

اصلا تا حالا فکر کردی انقدر احکام داریم که چی؟ خدا میخواد ببینه کی میگه چشم...

+ عه! مگه خدا عقده ایه؟

ـ نخیر نیست! زبونتم گاز بگیر... بعدشم چرا دردت میاد؟ نکنه به غرورت بر میخوره؟؟ بزن بشکن خودتو...بزن بشکن جلو خدا... تو مگه کی هستی؟

 

طرف میره تو غار ، تاریک بوده، باباش میگه خم شو سنگ ریزه هارو جمع کن!

پسره با کلی غر جمع میکنه، فک میکنه باباش داره بهش زور میگه.. حرص میخوره،حرص خوردنی... تازه کمرشم درد میگریه...خسته هم میشه...

میاد بیرون میبینه هرچی جمع کرده یاقوت و زمرد و طلا بوده.....انقدی که خودش و 7 نسلش دیگه مشکل مالی ندارن...

این چشم گفتن می ارزید یا نمی ارزید؟ این خسته شدنا؟

 

ما چه میفهمیم حکمت این احکامو..؟ ولی از دور .. با هزاران هزار لایه حجاب و  ابهام... میدونیم که خدا حکیمه...رحیمه...عادله... 1 درصد محبتشو تو عالم پخش کرده که یه بخش از این یک درصد ، محبت مادر به بچه شه..

اصلا قدرت تصور کردنش رو هم ما نداریم...

به خدا ، خدا به هیچ کس ظلم نمیکنه...

 

بگذریم...

 

رفقا!

اگه قرار بود که خوب بشیم... خدا اسم ما رو میذاشت خوب... چرا همش میگه عبد... چرا خدا با بنده ها کار داره؟

اصلا بذار یه تقلب بهت بدم، راحت!

میدونی چقدر عبدی؟

همون قدری که غر نمیزنی...

انعطاف پذیریت تو امتحانای خدا چقدره؟؟

نکنه این کفریات از دهنت در بیاد:

خدا؟ چرا من؟؟ مگه من چه گناهی کردم؟

عبد بودنت از نحوه استدلالت تو امتحان خدا در میاد...

 

 

یه نکته رو هم که قبلا گفتم، دوباره تاکید میکنم ما چون عبدیم ، عبادت میکنیم.

عبدی که عبادت نکنه اصلا و ابدا عبد نیست...! و عبادتی که بدون عبودیت باشه هم به درد نمیخوره...

 

بیچاره اونا که علاقمند میشن به خوبی و انجام دادن خوبی...اما چشم نمیگن تو دلشون...

یا علی . علیه السلام.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۱
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۲۷)

دقیقاُ مثل دستمال آلوده به روغن میمانیم که قصد پاک کردن دارد و نیت خیر هم دارد ولی کار را خرابتر میکند چون خودش الوده است شیشه تلاش او را میبیند و میداند دستمال قصدش خیر است ولی پاک نمیشود بیچاره دستمال نمیداند بجای وقت گذاشتن برای پاک کردن شیشه باید خودش را شستشو دهد و اصلن وظیفه برای تنظیف دیگران ندارد و امروز فقط وظیفش رسیدگی بخود است حالا هروقت پاک شد میتواند شرو کند کاش دستمال بفهم بروزم لطفا نظر یادتان نرود

 

سلام دوست عزیز
مطلبی بسیار جامع و قابل تامل بود
انشاالله تمرین کنیم تا عبد واقعی بشیم
اما یه پیشنهاد:
لطفا در متن ها وقتی اسامی امامان و ائمه میاد بعدش از "علیه السلام" و موارد مشابه استفاده بفرمایید
ما تو صحبت های روزانه خودمون مثلا میگیم آقای فلانی گفت یا آیت الله فلانی چنین حرفی زد
پس مرتبه و درجه امامان آنقدر اعلی هست که ما برای احترام به آنان از "علیه السلام" و یا موارد مشابه استفاده کنیم
در پناه قرآن و اسلام باشید


۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۷ لحظه های من و تو
خیلی نیاز به دعا دارم . خیلی مشکل دارم. 
روحیه خیلی بدی دارم. همش دنبال کسی میگردم که بهش بگم برام دعا کن و مطمئن بشم مستجاب میشه. 
پاسخ:

رب بما انزلت الی خیر فقیر..

 

...

 

وقتی مشکلات کمی برطرف میشه

حسرت اینکه چرا رفتار درست نشون ندادم..

چرا صبر جمیل نداشتم..

چرا توکل و توسل حقیقی نداشتم

آدمو میکشه

و این هزار بار سخت تراز خود مشکله..

 

نذار به این حسرت مبتلا بشی رفیق..

۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۲۳ لحظه های من و تو
شما این سایت مشاوره رو که معرفی کردین میشناسین؟ دقیقا این روزها به همچین چیزی نیاز داشتم که به برکت شما پیدا کردم . فقط میخوام ببینم شما از کاربلد بودنش مطمئنید؟
پاسخ:

سایت حاجاقا شهاب مرادی رو میگید؟

 

بله

۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۱ لحظه های من و تو
بجز چشم گفتن چه کاری باید برای عبد بودن انجام داد؟
منظورم اینه راهکار اساسی داره؟
چون ممکنه من از امروز تلاش کنم عبد بشم و توی مسیر راه خوب بشم 
پاسخ:

قسمت اصلی و اساسی و پایه ی کار

و در واقع جاده ی اصلی همینه.. همین چشم گفتن...

که خیلی مهمه و اساسی..

باید تو لحظه لحظه ی زندگی حواسمون به این مسئله باشه.

 

اما تو این جاده یک سری راهنمایی ها هم وجود داره

که ان شاالله توضیح میدم.

دعا کنید که بشه..

 

۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۴ لحظه های من و تو
عبد شدن برای کسی مثل من سخته. گاهی به خودم میگم اگه خوب شدم شاید این خوب شدن کمی سوقم بده به عبد شدن 
پاسخ:

سخته اما..

شیرین..

خیلی شیرین..

کسی که لذتشو بچشه دیگه به هیچ لذتی دل خوش نمیکنه..

 

بعضی وقتا برداشتن گام اول سخت ترین کار دنیاس...

اینکه بخوای قدم در راه بنده بودن بذاری سخته و شروع کردن سخت تر

اما بنظرم تو این یه راه باقی موندن سخت تر از همس!!!!

اونجاس که باید از خدا و فقط خودش کمک خواست..

هرچند بنظرم بنده شدن ادما با هم فرق میکنه و تو هر کسی یه جور نمود پیدا میکنه هرچند من با شخصی کردن و تعریفش اونجوری که خودمون میخوایم کاملا مخالفم....

در کل لذت بخش بود دوستم...

قلمت سبز.. 

پاسخ:

 قبول دارم..

 

راستی از اول خوندی دیگه آره؟

از شماره 1؟

سلام با اینکه الان اصلا حالم خوش نیست...
با اینکه ....
ولش کن!
اومدم اینجا حالم عبض شد...
دعام کن؛ محتاجم که عبد شم
هنوز کار داره....

پاسخ:

   سلام!

 

مثل خیلی وقتایی که من اومدم وبتو و حالم عوض شد..

حالام که اینا حرفای خودته.....

 

خدا اجرت بده رفیق

 

 

سلام بنده خوب خدا

شرمنده از اینکه باعث نگرانیتان شدم

اعضای بدن مان امانت الهی  هستند که من امانتدار خوبی نبودم دعا بفرمایید ممنون انشالله مشکلی نیس

پاسخ:

سلام بر عطر یاس..

 

انشاالله که به زودی، صحیح و سلامت به آغوش وبلاگ برگردید :)

سلام
هر روز که دلم تنگ میشه ، میام اینجا چرخی توی پستای جدید و قدیم میزنم 
اما همیشه حال موقع ورودم با موقعی که خارج میشم خیلی فرق می کنه
حیف که نمی شه احساس رو توی کلمات جا داد ...
فقط میتونم بگم شارژ میشم ، فول شارژ . . .
خدا خیرت بده....
حاج آقا پناهیان تویه سخنرانیشون در رابطه با عبد بودن و خوب بودن مطالب جالبی رو فرمودن که تقریباً نقل به مضمونش اینه : « یه زمانی می رفتیم ورزش، یه مربی داشتیم بهمون نرمش می داد. بعد هر از چند گاهی خودشم میومد باهامون کار می کرد. این دست و پاهامونو می گرفت و نرمشمون می داد. 
من پیش خودم می گفتم این چه آدم مهربونیه! چقد منو دوست داره! 
بعد حتی یه جاهایی که می رسید می گفت الان دیگه (مثلا) عضله های شکمت داره درد می گیره، درسته؟ منم می گفتم "آره". می گفت ببخشید، ولی باید انجام بدم برا خودت خوبه!
همینکه اون بهم می گفت من می دونم که الان داره دردت میاد، این درده تسکین پیدا می کرد. دیگه راحت نرمش می کردم.
ببین! خدام همینجوریه! از این ور و اون ور برات بلا و سختی می فرسته، برا اینکه تو باهاشون دست و پنجه نرم کنی و انعطاف پذیر بشی.
ولی فرقی که داره، خدا بعدش همچین برات جبران می کنه که کیف کنی. اصلا همین لا به لا انقدر برات جبران می کنه! می گه می دونم داره دردت میاد، ولی تو بنده ی منی، لبخند بزن!
بعد این لابه لا بهت آبمیوه مجانی می ده، بغلت می کنه، نوازشت می کنه….
حالا واسه چی؟ واسه اینکه انعطاف پذیر بشی مثه اون شاخه ی سنبل. نه مثه یه عصای آهنی. [اشاره به روایتی که مومن مثل شاخه ی سنبل است و کافر مثل یک عصای آهنی. مومن در مقابل سخت ترین طوفان ها منعطف است و کافر بالاخره با یک ضربه که شکست دیگر به کار نمی آید]
"ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون."
"عبد" یعنی "خوب بودن ِ بهینه" (نه خوب بودن خالی)؛ آدم خوبی بشی ولی عبد نباشی ۲ زار ارزش نداره!»
خدایا کمک کن که فقط عبد باشیم ، العبد
انشاالله...
پاسخ:

به به! ببین کی نظر گذاشته!

سلاممم داداش گلم

خوش اومدی :)

صفا آوردی..

 به قول یکی از بچه ها خبر میدادی یه شتر پرت میکردیم تو دره! :)

 

* این چند تا خط واسم نعمت بود... ممنونم

زیاد

 

ممنونم ... چه قدر خوبه که اینا رو برامون میگی... ممنونم
پاسخ:

شما که استاد مایی..

 

ما دلمون واسه خودتونو و دوتا پسرای گلتون تنگ شده!

هرچند که هنوز ندیدمشون!

 

خدا حفظشون کنه استاد..

سلام عزیزم.طاعات و عباداتت قبول باشه.انشالله که عبد بشیم.
پاسخ:

 سلام عزیزم

انشاالله.........

البته من منظورم خودم بودم که لیاقت دعا کردن ندارم.....:)
و به بهای اینکه خدا امر کرد ه دعا کنیم برای همدیگه ست که با رو سیاهیم میگم دعا میکنم برای شما....
والبته شما که بنده ی خدای رحمان هستید  و ان شاالله هم باشید چیزی انتظار نمیره ازتون جز اینکه این دید رو داشته باشید.....
خوشحال میشم سر بزنین 
یاعلی
پاسخ:
  به هرحال تشکر.
۱۳ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۲۲ بے بازگشتــــ ...

عبد بودنت از نحوه استدلالت تو امتحان خدا در میاد...

.

کاش این قدرت را داشتیم که تویه این امتحانا بدون چون و چرا بگیم چشم... فقط چشم ...

پاسخ:

با تمرین درست میشه..

 

فقط باید کمی ارادمون رو قوی کنیم..

۱۳ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۱۳ بسم الله الرحمن الرحیم
این طرز پاشخ ندادنتون بسیار زشت است.
پاسخ:

متاسفانه بنده مشاور خانواده نیستم.

و نظر دادن شخصی در این موارد صحیح نیست.

 

موفق باشید.

چشم...
کربلا رو بدون خدا میخوام چیکار؟
اصلا قراره جنبه و ظرفیت من امتحان بشه..
اصلا قراره یه وقت بهتر بهم بده...
تازه خودش گفته اگه الان نده اون دنیا چندبرابرشو میده.
خدایا چشم....
التماس دعا..
پاسخ:

ای ولا

ینی من عاشق و هلاک این همه ظرفیت و جنبه و فهم و درک و شعور بالای شومام

 

میدونستی رفیق..؟

 

ایشالله به زودی میری..

به زودی..

اول بگم که سیستمم هنو داغونه ...پس چطو پارسی می نویسم؟؟؟!!! ازونجا که نیاز مادر ابتکاره!!! ما تو اینگلیش نویسی هلاک شدیم فکوریدیم فکوریدیم فکوریدیم تا دیدیم عه! خو چرا تو بلاگفا ننویسیم پیست کنیم بلاگ!!!

 حال کردی ایده رو!!!

الانم وبتون و منور کردیم که فقط بگیم هلااااااااااااااااااااااک تصویر بالا وبتم!!!!!!!!!!!!!!! محشره

پاسخ:

خدای من!!

فرزانه...

یعنی من هلاک این همه ابتکار و تفکر و نوآوری تو ام!!

سبحان الله.................................
ممنونم که با حضورتون یادم انداختین بیام......
خداوند خودش به بندگان ضعیفش رحم کنه .....
دعاگوی بندگی و سلامتی شما ام.....
این فعلن کمترین کاری که در حق شما برای پست های زیباتون میتونم انجام بدم....نه به بهای لیاقت که به بهای وعده خدا که خودش امر کرده برای هم دعا کنیم...
هرچند محتاج دعا ام...
خداوند یاورتون...

پاسخ:

 خیلی ممنون  که حداقل شما توجه داشتید که ما لیاقت مورد دعا واقع شدن رو نداریم!

و فقط به خاطر خدا دعامون میکنید.

 

خدا اجرتون بده.

۱۲ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۲۳ بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

سایت بسیار عالیی رو معرفی کردید که واقعا استفاده کردم

سوالم هم پرسیدم ولی هنوز پاسخ ندادند بهمین دلیل گفتم نظر خود شما هم بدونم خیلی بهتره

در این مورد بنظر شما از اون دختر خانوم خواستگاری کنم؟

خودم میدونم همسری ندارد و مجرد است اما بهردلیل که هست خانوادش یجوری مسئله رو پیچوندن که بگن دخترشون طلاق نگرفته اما قصد دارم ازش خواستگاری کنم بنظر شما چی کنم برام صلاحه؟

حقیقتش رو بگم نسبت به هیچ دختر دیگه ای علاقه ای ندارم اما میگم اگر نخواد که اینو هم نگفته تو نت و میدونم ته دلش علاقه هم داره آیا مجبورم همینجوری ازدواج کنم؟ مثلا با کسی که علاقه ای هم ندارم نسبت بهش فقط به این دلیل که اگه ازدواج نکنم دین ندارم؟ خب این اصلا منطقی نیست من مورد مناسب دیگه ای اصلا سراغ ندارم که جوری باشه که باعث اعتلای دینم بشه نه فقط دیندارم کنه میخوام کاملم کنه.

پاسخ:

سلام.

نمیدونم.

یاعلی علیه السلام...
اومدم اینحا که برام دعا کنی.
پاسخ:

دعای ما تا سقف هم نمیرسه...

.

.

.

انشاالله که عاقبت به خیر بشید..

.

.

سلام/.....جالب و خوندنی..... خدا به همه خوبا توفیقق بده..آمین
پاسخ:

سلام.

 

۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۰۰ بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

بنده به صورت مختصر میگم انشاالله شما راهنمایی بفرمایید و اینکه شهر ما بنسبت تهران انقدر امکانات ندارد که بتونیم راحت مشاور مذهبی با این ویژگی ها پیدا کنیم البته هست ولی حالا میگم.

بنده چند سالی هست نسبت به دختری علاقه دارم که متاسفانه مدتی پیش ازدواج کرد ولی متوجه شدم که بعد از مدتی جدا شدند و میدونم در حال حاضر ایشون مجرد است (که البته تحقیقاتی رو هم انجام دادم که برای خودم ایجاد اطمینان کرده) اما خانوادش این مطلب رو عنوان نمیکنند و حتی اجازه خواستگاری هم به نوعی از ما گرفتند.

الان احساس میکنم این فرصت آخرین لطف خدا است.

به همین دلیل خودم اطمینان دارم و اگر برم جلو و خواستگاری کنم هیچ گناهی نیست اما چون خود اون خانواده اصرار میکنند که دخترشون طلاق نگرفته نمیدونم از دید خدا این مساله به چه صورت است؟

من وظیفه دارم این کار رو انجام بدم؟ چون خودم خیلی دعا کردم که بهم فرصت بده اما از سمت دختر راه بسته است.

لطف کنید بفرمایید بنده تکلیفم چیست؟

لطفا در نظر داشته باشید این موضوع برای بنده حکم رستگاری و ظالین بودن دارد بدلایل بسیاری.

با تشکر

پاسخ:

سلام

پیشنهاد میکنم به این سایت رجوع کنید و سوالتون رو بپرسید

http://shahab-moradi.ir/fa/

۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۰ آفـتابـــــــ گـردان

بسم الله الرّحمن الرّحیم


سلام

قبول باشه


ممنونم...خیلی

حرفاتون به دل می شینه

و امان از تکبر...امان!


التماس دعا

پاسخ:
سلام بر دختر آفتاب..
۱۲ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۰۲ عبد عاصی امیدوار
ممنون
انشالله عامل باشیم
و البته عبد
پاسخ:

  انشاالله..

۱۱ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۴۵ بسم الله الرحمن الرحیم

مشکل چیزی است که اگه انجامش بدم چون اطمینان دارم گناه نیست اما چون دیگران میگن اشتباه است برداشتم و میخوان فکر کنم گناه است این چی میشه انجامش؟

خود من به اطمینان محض رسیدم که چیزایی که میدونم درسته اما خود همون شخص کاری کرده که نرم دنبالش و گفته که ....

حالا با این شرایط چیکار کنم؟ چی برای من درست است؟ رضایت خدا برای من که با همه اعتقاداتم پای این قضیه وایسادم چیه؟ شخصی که دنبالشم و دوستش دارم خودش راهمو بسته در حالی که تمام ذهن من این بوده که این راه راه حق و خداست و بهترین انتخاب است برای من اما یجوری ماجرا رو نشون میدن که انگار اگه برم دنبال ناموس مردم رفتم و گناه کردم اما خدا که میدونه گناه نیست این راه حلش چیه؟ خود من احساس میکنم خدا برام خواسته که اونو انتخاب کنم و بگیرم.

پاسخ:

  اول اینکه من از ماجرای شما اطلاعی ندارم و با توضیحی که دادید نه تنها من ،بلکه هیچ کدام از دوستان هم متوجه قضیه نخواهند شد!

 

دوم اینکه پیشنهاد بنده رجوع به یک مشاور مذهبی متعهد کاربلد هست.

 

موفق باشید.

۱۱ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۵ بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

همین ابتدا چیزی که اینبار نوشتی چیزی است که واقعا احتیاج داشتم

کاملا این حرفها رو قبول میکنم اما یه سوال دارم که معمولا همه مثل شما رد میشن ازش

شما عبد بودن رو اولا گفتین معنیش چیه بعد گفتین که اینجور باشیم

اما نمیگین چجوری بفهمیم که خواست خدا چیه؟

چجوری توی مسائل زندگیمون بفهمیم این خواست خداست یا خواست شیطون نعوذبالله؟

من مشکلی دارم براش هیچ راه حلی نیست که بدونم و تهش وقتی میپرسم جواب میدن فقط باید خواست خدا رو قبول کرد من از کجا بفهمم خواست خدا چیه؟ در حالی که حق با منه اما ...

لطفا کمکم کنید.

پاسخ:

سلام

 

هرکاری که گناه باشه قطعا مورد رضایت و خواست خدا نیست.

۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۱۶ طاها رحمانی
سلام 
ممنون رها خانم 
واقعا استفاده کردیم 
یاد جلسه ی اخلاق حاج آقا افتادم!
بی اغراق بهترنی بخش مباحث عبدالله این آخری بود 
خدا کنه اثر کنه عبد بشیم فقط کمی..

دعا میکنید؟
یاعلی
پاسخ:

 سلام

حاج آقا؟

 

بله، ما برای همه ی بچه هایی که میان اینجا دعا میکنیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی