هربار که میآیم بنویسم
یا دست آخر روی گزینه ذخیره پیش نویس کلیک میکنم
یا backspace را چن لحظه مداوم نگه میدارم..
چرا و اینهایش را نمیدانم..
بچه ها من هنوز آن صحن و سرا را ندیده ام
هنوز از هوایش استشمام نکرده ام
هنوز اذن دخول نخوانده ام
هنوز سرم را به دیوار حرم تکیه نداده ام
هنوز دستم را دور شبکه های ضریح گره نزده ام
هنوز سایه ی پدرانه ی امیر مومنان را حس نکرده ام..
و هنوز شبهای بین الحرمین را ندیده ام..
و یک کلام اینکه هنوز آرام نگرفته ام..
اما میخواهم بگویم حتی چشم انتظار آمدن لحظه حرکت به سمت
نجف و کربلا و کاظمین و سامرا
هم شیرین و لذت بخش است.
دست بجنبید بچه ها..
استادی میگفت هرچه دارید بفروشید و بروید کربلا..
حتی فرش زیر پایتان
اینکه او چه چیزی درک کرده بود را من نمیدانم..
من فقط میدانم شوق رسیدن به حرم هم شیرین است.
وقتی نمانده..
همه ی هستی ات را بفروش و برو...
همین.
این هم از آخرین پست امسال ما.
زمان حرکت: فردا ساعت 8 صبح.
کاش اجل مهلتم دهد...
حلالم کنید.شاید برگشتی درکار نباشد.
یا علی.علیه السلام.