آرزوهای نزدیک..

ذکر مصیبت..

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۲۶ ق.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

 

یک وقتی هم میرسد که زینب سلام الله علیها و بچه های باقی مانده از کاروان ، بعد از تمام آن مصیبت ها

آب نوشیدند........

و خدا میداند که آن لحظه چه غوغایی بود...

و خدا میداند زینب سلام الله علیها چه حالی داشتند..

.

.

همین.

والسلام. 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۳
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۷)

وقتی که آن زن پرسید چرا لقمه هایی را که برای بچه آوردم از دستشان گرفتید(خطاب به مظلومه زینب سلام الله علیها) خانم با صدای گرفته و محزون فرمودن:

نحن الاساری آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم

و خدا میداند که آن لحظه چه غوغایی بود..

.....


همین ! ...
و آه ....
۲۷ آبان ۹۲ ، ۲۳:۰۹ شیـــــــوانا

برایشان

افسانه شده بود

دختر علی...

تا او را

از نزدیک

زیارت کنند

کاری کردند

با علی اکبر

تا ظهور کند

زینب کبری....


۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۲:۳۸ بے بازگشتــــ ...
چقدر سخت است ... حتی درکش هم سخت است ... حتی تصورش هم سخت است ...:((
ذکرش کوتاهست و غمش بزرگ و طولانــــــــــــــی ....
۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۹:۵۷ یک پسر مجرد
همین که کار حسین تمام شد فرشتگان در بارگاه الهى صدا بگریه بلند کردند و عرض نمودند ...
تو یکی از روضه ها مداح چیزی گفت که تصورش داغونم میکنه...
حضرت زینب (س) بالای تل ایستاده
شهادت عزیزاشو نگاه میکنه و میشینه و پامیشه  فریاد میزنه
وا محمدا ... وا رسولا...
خدا کنه اینا که میگن هیچ کدوم راست نباشه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی