آرزوهای نزدیک..

آشتی با آستان مقدس آسمان..

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۴۸ ق.ظ



پر از حرفم اما سکوت قلبم را آرامتر میکند..

سکوت که میکنم صدای قلبم را بهتر میشنوم

پشت تمام حرفهای باربط و بی ربطی که میزنم سکوت خوابیده

پشت تمام لبخندهایم سکوت قایم شده

من صبوری اش را میکنم

او هم مرا..

سکوت برایم مادری میکند..

قلب داغم را مواظبت میکند..

دوستش دارم

بیشتر از تمام کسانی که دوستم دارند..


من مطمئنم که یک روز او هم مرا دوست خواهد داشت..

بیشتر از تمام کسانی که دوستشان دارم..



.

خیلی وقت بود به آسمان خیره نمیشدم..

 اما ...

جسارت کردم و

بعد از مدتها

صاف توی چشمهایت نگاه کردم..

سرم را بالا نگه داشتم

وقتی که هوا داشت تاریک میشد

به گمانم نزدیک اذان مغرب بود

یکی از روزهای پرخیر و برکت ماه خودت..

کنار مترو

همه داشتند سراسیمه به سمت چیزی فرار میکردند

هیچ کس حواسش به زیبایی ها و وسعت بی کران آسمانت نبود..

هیچ کس انگار دلتنگت نشده بود..

شاید هم کمی قبل تر و یا کمی بعد تر کسی دوباره همان جایی که من ایستاده بودم

با آسمان تو آشتی کرده بود

نمیدانم

شاید هم همان موقع کسی زیر زیرکی داشت آسمانت را رصد میکرد

و انتظار زمان آشتی را میکشید

مثل خیلی وقتهای من..

من اما

بین آن همه شلوغی و هیاهو 

یک لحظه خودم را با تو تنها دیدم..


سکوت کردم..


تا بغضم را راحت تر قورت بدهم..

و اشک چشمم را کسی نبیند

تا کسی نفهمد دوری از تو چه بلاها سرم آورد

تا صدای قلبم را کسی نشنود..

سرم را بالا نگه داشتم..

تو تغییر نکرده بودی..

تو هنوز همان خدای کریم بودی..

همان خدایی که یک روز هم وقتی 16، 17 ساله بودم

یک نفر مرا با تو آشتی داد

همان خدایی که نزدیکم بودی اما حست نمیکردم 

خیال میکردم فرسنگ ها از من دوری

اما یک نفر پیدا شد

و نام تو را زیر گوش من زمزمه کرد..

یک روز که همان دختر دبیرستانی سربه هوا و بازیگوش بودم

توی اتوبوس سرم را به شانه ی شیشه تکیه دادم

و برایش پیامک زدم 

"فکر میکنم دارم با خدا آشتی میکنم.."

نمیدانم از آن روزها خیلی گذشته یا نه..

یعنی نمیدانم با تقویم شمسی حسابش کنم

یا با تقویم دلم..

اما

من هنوز همان عبد فراری ام..

و تو هنوز همان خدای کریم روزهای نوجوانی من..


من نمک خوردم نمکدان را شکستم..

من هرچه بگویی هستم

اعتراف میکنم در برابرت..

تمام بدی های عالم مال من

از به دوش کشیدنشان هراسی ندارم..

اما خواستم بگویم

من فقط یک چیز نیستم

من..

من.....

عبد فراری هستم

اما

 یاغی نیستم..

من اعتراف میکنم که 

دوستت دارم


با خجالت..

کم..

گاهی..


اما دوستت دارم..

دلم از تو خالی نیست..

از همان وقتی که یک نفر تو را به من یاد آوری کرد

حس کردم دلم از تو خالی نیست..

اما مثل همیشه که دوست دارم کتاب را از آخر شروع کنم

برای پیدا کردن تو هم از راه مستقیم نیامدم..

بگذار به حساب جهول و ظلوم بودنم..

اما سیاه بودن راههای غیر تو را دیگر تحمل ندارم

به نور آسمانت فقیرم..

بیشتر از همیشه و هر لحظه..


هنوز هم مثل قدیمها پرواز کردن را عاشقم..

هنوز هم به پرندگان آسمانت غبطه میخورم..

هنوز هم طلوع و غروب خورشید را دوست دارم..

و  دلباخته ی غروب دریا و طلوع رویاهایم هستم..

هنوز هم شیفته ی راه رفتن زیر بارانم البته بدون چتر...



چقدر لحظه ی دلنوازی بود..

دلم میخواهد یک روز بوسه بزنم بر آستان مقدس آسمان آبی ات..

چقدر دلم میخواهد در آغوشش بکشم..

ستاره هایش را مهر پیشانی ام کنم..

و لابلای ابرهایش قایم شوم..

در گرمای خورشیدش ذوب شوم..

و از ماه وسط آسمانت چشم بر ندارم..

الحق و الانصاف راست است که میگویند نگاه به آسمان چشم را جلا میدهد....


و من منتظرم تا یک روز دیگر میان تمام شلوغی های خیابان

یک هو دلتنگت بشوم

و بی خیال تمام آدمها 

با آسمانت نجوا کنم..

تا آمدن آن روز

 زیر زیرکی آسمانت را رصد میکنم..

و دعا میکنم که انتظار طولانی نشود..

.

.


پر از حرفم اما سکوت قلبم را آرامتر میکند..

سکوت که میکنم صدای قلبم را بهتر میشنوم..


من صبوری اش را میکنم

او هم مرا..

سکوت برایم مادری میکند..

قلب داغم را مواظبت میکند..

دوستش دارم

بیشتر از تمام کسانی که دوستم دارند..


من مطمئنم که یک روز او هم مرا دوست خواهد داشت..

بیشتر از تمام کسانی که دوستشان دارم..


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۷
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۲۲)

چه زیبا نوشتی:)
پاسخ:
 تشکر :)

گاهی میان این همه شلوغی یک وبلاگ خلوت که بشود در خنکایش بنشینی و هوا بخوری وقتی پیدا می شود باید قدر دانست و از باغبانش-زن یا مرد-تشکر کنی...

سکوت طلاست اگر حرفها نقره باشند

سکوتتان قبول حق

 

پ.ن:در روایات صمت داریم با سکوت خیلی فرق می کند،یک اضافه یی دارد...ببینید می توانید سر در بیاورید.

باب الصمت کافی ج2 ص113 به بعد می تواند یکی از رفرنس ها باشد.

پاسخ:

و گاهی هم میان نظرات و تعریف هایی که لایقم نیست ( الانسان علی نفسه بصیره..)

یک جمله میخوانی که روحت را جلا میدهد...

سکوت طلاست اگر حرفها نقره باشند.....

 

و یک پی نوشت که جان تازه ای میبخشد به نفس هایت...

 

و باید قدر دانست و از نویسنده اش - زن باشد یا مرد - تشکر کنی...

 

(صمت به سکوت به موقع و بجا گفته می شود. اما سکوت اینگونه نیست، اعم از موقعیت شناسی است. شخص دارای صفت صمت، در جائی که لازم است باید سخن بگوید آنجا سکوت را روا نمی دارد، اما در جائی که ضرورت ندارد، سخن نمی گوید و ساکت است. )

من مطمئنم که یک روز او هم مرا دوست خواهد داشت..

بیشتر از تمام کسانی که دوستشان دارم..



آخ ...رها ...رها ..........
پاسخ:
....
سلام دوست ناشناس
آمدم به رسم ادب تشکر کنم از قدم رنجه تان به خانه ام و پرسه ای بزنم در این حوالی...
انصافا آب و هوایش هوشم را ربود!
زمینگیر شدم...
چه قلم روانی دارید
فرزانه راست می گفت، تعریف هایش صادق بود.
شستشویی دادم _با اجازه_ روحم را در زلال چشمه ی سرزمینتان
سربلند باشید و آبی
به رنگ آسمان...
پاسخ:

  سلام..

بسیار بسیار خوش آمدید....

۰۱ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۴۷ ستار(خرابات)

سلام

این دلنوشته  در واقع حرف دل همه ی ماست که خیلی هامون خجالت میکشیم بیانش کنیم ولی چیزی که مهمه اینه که هممون میدونیم که یه گمشده داریم و  امیدواریم یه روز بهش برسیم

در ضمن توصیفات این پست بدجوری لطیف و دلنشینند

یاعلی

پاسخ:

سلام

ممنونم..

سلام دو باری اومدم مطالبتو خوندم اما نمیدونم چرا روم نشد کامنت بزارم..می دونی وبلاگت یه حالو هوای خاصی داره اروم میشم خیلی..مرسی که اومدی خیلی خیلی خوشحال شدم که باز ادرس وبلاگتو دارم
پاسخ:

سلام

خوش اومدی عزیز دل..

من هم بعد از مدتها اومده بودم وبلاگت

ساکت و با وقار مینویسی

و این وقار به همراه حس های قشنگی که تو نوشته هات موج میزنه ستودنیه..

سلام این یه عکس از سایت TIME.IR هستش و فردا هم سالروز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی. یه نگاه بندازید ببینید من چشام ایراد داره که نمی تونم پیداش کنم یا اینکه زاد روز داراب (کوروش) مهم تر از سالروز وفات حضرت عبدالعظیم هستش که اونو نوشتن ولی اینو نه !

عبدالعظیمی که درباره زیارت قبرش گفتن:"من زارعبدالعظیم حسنی بری کمن زارالحسین بکربلا"

و نکته دوم که اونم از اهمیت بالایی برخوردار هستش اینه هی رفرش بزنید تو این صفحات یه سری جملات میاد ، ببینید دریغ ،

از اینکه یه جمله از امام یا رهبر،یاحتی ابن سینا یاحتی فروغ فرخزادی،یا حداقل یه چیزایرانی بیاد!

واقعن واسه خودم متأسفم واسه این همه بی توجهی .

در ضمن اون پایین یه بخش انتقاد و پیشنهاد داره که من لینکشُ  اینجا گذاشتم حتمن برید و نظر بذارید ایشالله رسیدگی کنن و درست کنن تقویمشونه که کلی مردم بهش رجوع می کنن .

خانه از پای بست ویران است : سایتی که اسمش به این (                                                       ) بزرگی باشه ! ولی اولش با اسم خدا حتی یه بسم الله ساده شروع نشه ، مشخصه بهتر از این هم نمیشه . بعدم بزنه ساعت و تقویم رسمی ایران .

نمی دونستم این جمله رو واسه این سایت گفتم ، الان که نگاه می کنم بهترین وصف واسه اش همینه : ندیدنت سختِ ، دیدنت سخت تر ...


پاسخ:

سلام

 

 

...

۳۰ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۴ یک پسر مجرد
سلام
چند روز بود که به وبتون میومدم اما یادم میرفت لینکتون بکنم، نوشته های عبدالله شو خیلی خوبن، ادامه بدیدشون/
+ لینک شدید ...
پاسخ:

 سلام

 

ان شاالله

۳۰ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۳ میلاد علیدوست
لطفا سیب زمینی نباشید@#$
در خدمتم

سلام
از دل برامده بود بی شک!خورد به هدف..
صبرتون دریایی!
پاسخ:

  سلام

خوش اومدید

کاش آدرسی ، نامی نشانی،چیزی  از خودتون میذاشتید

۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۱۰ آفـتابـــــــ گـردان

بسم الله الرّحمن الرّحیم


سلام



ممنونم

یادم آوردید

ممنونم


قلمتان فی سبیل الله نویساتر باد الهی

پاسخ:

سلام

عزیز دل

 

 

۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۶ بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

اولش فکر کردم اشتباه املایی است عکه بعد ماجرا رو خوندم

جالب بود مثل شعر

انشاالله خدا همه رو به راه راست بیاره و عاقبت به خیر کنه

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پاسخ:

سلام

انشاالله

سلام
بروزیم
پست شماره23شعری کوتاه و بسیار خواندنی از سید حمیدرضا برقعی از دست ندهید...
یاعلی
پاسخ:

سلام

ازاینکه باعث شدید وبلاگ سید حمیدرضا برقعی رو پیدا کنم

ممنون

بعضی شعرهاش معرکه س

مثل شعری که گذاشتمش گوشه ی وبلاگ

 

۲۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۸ کــربــ بلایی محـــــبــــــــ
سلام
خدا قوتـــــــــ
وب زیبا و مطالب خوبی دارید
لینک شدین!
التماس دعا
یازهراکربــــــ بلا انشاالله
پاسخ:

سلام

تشکر

واقعا بعضی وقت ها سکوت مادری می کند...
پاسخ:
شاید هم بالاتر..
با سلام
این مطلب شما در سایت نقل قول و در قسمت حرف دل درج گردید./
وبلاگ خود را در نقل قول ثبت نمایید./
http://naghleghol.ir/
منتظر مطالب دیگر شما هستیم./

پاسخ:

 سلام

تشکر

...
نوشته هات  حرف دلم را زد مثل همیشه...
مدت هاست که سکوت کرده ام و او را بیشتر دوست میدارم...
پر از حرفم اما سکوت جایش را پرکرده...
آسمانش را بسیار دوست دارم.زیباترو لطیف تر از آن ندیده ام
پاسخ:

یادته چند سال پیش تو مسجد

بین نماز ظهر و عصر

زیر گنبد بودیم

به  مشکات های زیر گنبد اشاره کردم

و ازت پرسیدم

به نظرت یه روز میشه من اونجا بشینم..؟

تو بهم گفتی

از اون بالاتر هم میتونی بری.....

 

من اما هنوزم که هنوزه آرزومه برم از اون بالا نماز گذارارو نگا کنم..

آروزمه فضای اونجا تنفس کنم..

 

آروزهای نزدیک من.....

میبینی چقد کوچیکن رفیق..

۲۸ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۰۲ زائر باران

سلام.بسیار زیبا بود....برامده از دل که به دل مینشیند...

تا کسی نفهمد دوری از تو چه بلاها سرم آورد

تا صدای قلبم را کسی نشنود..

سرم را بالا نگه داشتم..

تو تغییر نکرده بودی..

تو هنوز همان خدای کریم بودی..


راستی از حضورتون هم ممنون.با افتخار و با اجازه لینک میشوید.
پاسخ:

 سلام بر زائر باران..

 

غیرت زنانه ی شما هم ستودنی بود حقیقتا (http://hamsafar-e-eshgh.blogfa.com/post/84/%db%8c%da%a9-%d8%ba%db%8c%d8%b1%d8%aa-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86%d9%87-)

 

شما هم لینک شدید.

موفق باشید.

۲۷ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۹ بے بازگشتــــ ...
احساس میکنم هرچه بهش نزدیک تر میشم اون ازم دور میشه
انگاری دیگه منو نمیبینه ...
دل من چقدر پراز سکوت است ...
پاسخ:

چه کسی...؟

خدا..؟!!

آسمان....؟!

یا ستاره ها...؟

چه لطیف نوشتی..........
پاسخ:

 تو جواب خودت را میدانی رفیق من..

 

میدانی که قرار است شاگردی ات را کنم..

 

۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۷ عبد عاصی امیدوار
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی...
پاسخ:
 یا رب ارحم......

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی