سلام. از این پستتون مدتی گذشته . اما یه سوال ازتون داشتم. آقای پناهیان توی سخنرانی ای که پیش آقای خامنه ای داشتند ٬ یک نکته ای گفتند. مضمون گفتارشون این بود که با توجه به ما وقع این ایام و دوران ٬ با یک حساب سر انگشتی و کشیدن نمودار می توانیم روز و تاریخ و سال ظهور حضرت حجت رو مشخص کنیم. این حرف رو خیلی جاها خوندم و حرفی نزدم اما چون به نظرم رسید که شما اهل مطالعه هستید اینجا مطرح میکنم. آیا نه اینکه این خلاف نص روایات ما در ارتباط با پیش بینی زمان ظهوره؟ در کنار این البته این سوال هم برای من مطرحه که چرا آقای خامنه ای در قبال این حرف هیچ اصلاحی انجام ندادند یا حرفی نزدند. به هر حال این حرفی بود که در مجلس خودشون مطرح می شد نه یک هیأت مذهبی معمول. حالا این یک نمونه از صحبتای ایشونه. در باره همین حرف هم چندین جا چندین دفاعیه خوندم اما چیزی جز طرفداری کورورانه و توجیه بی دلیل نبود. یا علی
پاسخ:
من هرچیزی که شنیدم درباره ی نزدیکی ظهور بود نه تعیین زمان و ساعت!
پاسخ:
یکی بهتون راه درست رو معرفی میکنه و شما تو اینکه تو راه درست هستید شک میکنید؟ خوب بعدش؟ بعدش چی کار میکنید؟ فقط شک میکنید؟ همین؟ دنبال یقین نمیرید؟
به نظرم حرفاش برا اونایی خوبه که میخوان به یه چیزی برسن و دنبال راه میگردن برا اوناییم که کلا هنوز حسین نگفته و هنوز نفهمیدن که حسین کی بود و چی کار کرد خب سخنرانی میکنه دیگه یه سری افرادم که کلا میگن چرت میگه اما به نظر من حرفاش درسته فقط باید عمل کن باشیم انشالا
دارم آبستن می شوم رها...! کلمات شبیخون می زنند و من دارم پر می شوم از کلمه... دارم آبستن جملات می شوم... و همین روزها و شاید کمی دیرتر مثلا دیر به اندازه ی چشیدن یک کنکور یا دیر به قدر مزه مزه کردن امتحانات بلاخره روزی نوزاد وبلاگ نامم متولد خواهد شد... فقط هراسناکم که تا آن زمان تهی شوم از هجوم بی رحم کلمات... همیشه همین بوده: وقتی نمی نویسی پر می شوی از نهاد و مفعول و متمم و صفت و فعل... اما تا می آیی که جملات دوست داشتنی ات را روحت را ذره ذره ی وجودت را در گهواره ی کاغذ تاب دهی به ناگاه سقط می کنی فرزند دلبندت را... و من به انداز ه ی سنم و یا بیشتر عزادار فرزندانم شدم که نیامده مردند... . . . زمستان پاییز مشهد را تسخیر کرده و سرما بلاخره فاتح شد... اتاق من: قطب جنوب... روحم دستانم قلبم اندیشه ام یخ زده... و کلمات... این دوستان دیرپای من... هم چنان شبیخون می زنند... دارم بی قرار می شوم از درد زاییدن... باید متولد کنم فرزندانم را... باور کن مادر شده ام رها! بی تاب کودکانم... کودکانی که نمی فهمند مادرشان سه شنبه امتحان ثقیل سبک شناسی دارد و باید لختی رهایش کنند... و نمی کنند... و نمی دانم می فهمی درد زایش را...؟! درد زاییدن کودکان زمستانی ام را...؟! . . . باید پی اجاق شقایق سهراب بگردم... باید کودکانم را از این سرمای ناجوانمرد حفظ کنم... نکند یخ بزنند؟!........
حالا این یک نمونه از صحبتای ایشونه. در باره همین حرف هم چندین جا چندین دفاعیه خوندم اما چیزی جز طرفداری کورورانه و توجیه بی دلیل نبود.
یا علی