آرزوهای نزدیک..

وقت تمام!

شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۰، ۰۷:۵۵ ق.ظ
تو وبلاگ یکی از دوستان خوندم که نوشته بود....:

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه

گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: من رفتنی ام!

گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم میمیرم

گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشاالله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم

کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت

خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی

سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم

مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو

قبول میکنه؟

گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون 

واسه خدا عزیزه

آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه

بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!

گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن:

نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی

مارفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد

برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ...

حرص می زنند و دیگران را می آزارند ... دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب...

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۰۱
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۶)

سلام رها جون
خسته نباشی با این وبلاگ جذابت
خیلی زیبا بود...خیلی
موفق باشی
به کلبه منم سری بزن ونظر بذار
ممنون
یاعلی
پاسخ:
یاعلی
واقعا جالب بود. البته قبلا خونده بودم اما خوندنش تو وبلاگ شما یه لطف دیگه داشت عزیزم.
آپم
سلام مطلبت خیلی قشنگه..
خیلی وقته نبودم..
اگه زیارت امام رضا (ع)میخوای بری ی سر به وبلاگم بزن ..
یا زهرا...
پاسخ:
زیارت قبول..
غافلان را گوش بر اواز طبل رحلت است
هر تپیدن قاصدی باشد دل اگاه را
سلام
چی نوشتی دلمو بردی؟
واقعا که به همین سادگی صرف میشویم!
خدایا از همه ی گناهامون بگذر
آمین
پاسخ:
الهی آمین..
۰۱ بهمن ۹۰ ، ۰۸:۰۷ رفتم رفتی رفت...به همین سادگی صرف میشویم
رفتم رفتی رفت...به همین سادگی صرف میشویم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی