آرزوهای نزدیک..

هیچ حرفی ندارم.

من هیچ حرفی ندارم..

من دیگر هیچ حرفی ندارم برای زدن..

 

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۲۰:۴۸
رها آرزوهای نزدیک
این آهنگ وبلاگ واسه خودمه..

شما به خودتون نگیرید..

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۱ ، ۱۰:۵۲
رها آرزوهای نزدیک
به این ساعت بگید وایسته....

چرا انقد با عجله داره حرکت میکنه...

ماه رمضون داره میاد..

من که هنوز دستم خالیه آخه...

چی کار کنم...

چی کاااار کنم.....

وای خدا ..

.

.

آقا جون یه عیدی به ما میدید..؟

من پشت شما قایم میشم

شما شفاعت ما رو بکنید...

میشه آقا..؟

آخه شب میلادتونه آقا...

میشه ...؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۱ ، ۰۰:۴۹
رها آرزوهای نزدیک
وقتی که حتی در تاریخ ولادت هایتان

هم رعایت ادب شده..

دیگر من حرفی برای گفتن ندارم.

سلام خدا بر ماه بنی هاشم ..

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۱ ، ۰۹:۰۴
رها آرزوهای نزدیک

یکی یکی همه میروند

و خداحافظی میکنند

میگویند زائرم حلالم کن..

میگویم حلال..

برو به سلامت...

و من فقط پشت سرش آب میریزم.

و به همین خوشم..

من فقط روی کسانی که میخواهند

به حرمت بیایند را می بوسم

و به همین خوشم...

من فقط امشب میخواهم

گوشه ی اتاقم بنشینم

و سجاده ام را پهن کنم و

زیارت عاشورا میخوانم..

نه..

زیارت عاشورا نمیخوانم...

زیارت نامه تان را میخوانم

زیارت عاشورا را که امشب نمیخوانند!

آن زیارت برای روز عاشوراست..

امروز که عاشورا نیست..

عاشورا...

نه همان زیارت نامه تان خوب است..

خیلی خوب..

جشن میلادتان مبارک آقای خوبم..

آقای خوبم...

آقای خوبم.....

 

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۱ ، ۰۰:۰۴
رها آرزوهای نزدیک

گاهی باید چیزهایی را که شنیدم

بارها برای خودم تکرارش کنم

تا شاید بتوانم هضمش کنم

مثل درسهایم..!

داشتم صفحات وبلاگم را مرور میکردم

که این پست را دیدم

تاریخ نگارشش ۵ آبان ۹۰ بود..

.

.

.............

در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی

و حق تعالی را میزبان،

همه غصه ها میرود..

چون هزار غصه به دل میزبان است

که دل میهمان از آن خبر ندارد..

.

.

حاج اسماعیل دولابی

...................................

الهی..

هرچه پیش آمد ، خوش آمد

که مهمان سفره توایم..

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۱۲:۲۹
رها آرزوهای نزدیک

من وسط جاده نشسته ام

همان جاده ای که مرا درونش قرار دادی

از آن دورها صدایم زدی و گفتی بیا

من هم آمدم

اما خدایا

خار و خاشاک جاده اذیتم میکند

بعضی از سنگ های جاده بزرگ هستند

عبور ازشان خسته ام میکند

سنگ های ریز هم دارد

که پایم بهشان گیر میکند..

خدایا..

پاهایم زخمی شده است

ببین..

توان راه رفتن ندارم دیگر..

بارهایم روی دوشم سنگینی میکند..

 اینها را ازم بگیر..

اینها توانم را برای راه رفتن ازم گرفته اند..

شانه های زخمی شده است از بس به دوششان کشیدم..

بوی بدی هم میدهند..

راستش همان خار و خاشاک وسط راه بود

که جمعشان کردم

فکر کردم گنجی چیزی است..

شاید به دردم بخورد

اما نخورد..

به هیچ دردم نخورد

فکر کنم میانش جک و جانور بود

حالا مرده اند و بوی گندشان اذیتم میکند..

شانه هایم خسته اند..

اینها را از من بگیر..

و به جایشان آذوقه بده..

یا مبدل السیئات الی الحسنات...

ای

تبدیل کننده ی

گناهان و بدی ها

به

ثواب و زیبایی ها..

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۰۸:۱۷
رها آرزوهای نزدیک
کاش نام این ماه را رجب نگذاشته بودی..

کاش نگفته بودی که این ماه، ماه من است..

کاش پیامبرت نفرموده بودند

این ماه،ما اصبّ است...!

چرا که رحمت خدا در این ماه

بر امت فرو میریزد..

کاش روزه ی این ماه را انقدر باارزش قرار نداده بودی..!

انقدر که امام صادق فرمودند

هرکس فقط روز آخر یا دو روز آخرماه

یا سه روز آخر ماه را روزه بگیرد

موجب نجات از سکرات مرگ..

نجات از عذاب قبر و لغزش بر صراط و

شداید قیامت و نائل شدن به برائت

و رهایی از آتش دوزخ میشود..

کاش پیامبرت

 نفرموده بودند هرکس یک روز

در این ماه روزه بگیرد 

خشنودی عظیم خدا را بدست می آورد،

خشم الهی از او دور میشود..

و در های جهنم به روی او بسته میشود...

کاش هیچ کدام از این احادیث را نداشتیم..

تا من بیشتر از این شرمنده نمیشدم..

کاش هیچ وقت دنبال بهانه برای

بازگشتنم نمیگشتی..

.

.

.

الهی ..

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۵۰
رها آرزوهای نزدیک
اللهم صل علی محمد و آل محمد

و عجل فرجهم..

وعجل فرجهم.....

و عجل فرجهم.........

به حق حضرت زینب سلام الله علیها..

وعجل فرجهم..

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۳۱
رها آرزوهای نزدیک
دیشب

حدود ساعت ۳ نیمه شب

وقتی هنوز کلی از درس مونده بود

و استرس هم گاهی به سراغم میومد

و فکر اینکه چند ساعت دیگه ساعت امتحان فرا میرسه و

من میمونم و سوال امتحانا و ..

هرچند دقیقه یه بار به خودم امیدواری

میدادم!

من میتونم

من میرسم کتابو تموم کنم

من درسو میفهمم

من خوابم نمیاد

امتحان بالاخره تموم میشه...!

اون وسط به جون دادن

 یه مورچه ی بال دار هم چشم دوخته بودم!

و یه مورچه ی دیگه رو هم میدیدم

که هرچند ثانیه وسط راهش

میایستاد

و شاخکاشو بالا میاورد

و راهشو تشخیص میداد

و میرفت!

اون لحظه فکر الانو نمیکردم

که بشه با خیال راحت پشت نت بشینم!

با خودم میگفتم

کاش مث این مورچه هه هرچند وقت یه بار می ایستادم

و به راهی که قراره ادامه بدم فکر میکردم

به خودم امیدواری میدادم

که بالاخره امتحانای خدا هم تموم میشه!

و مثل این  مورچه هه میشم که عمرشو داد به شما...!!

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۳
رها آرزوهای نزدیک

آیا تا بحال شده

یکی را که خیلی دوستش داری

او هم خیلی دوستت دارد

بخواهد که برایش کاری انجام دهی؟

میدانی که طرفت از آن آدمهایی نیست

که یک حرفی از روی بی حسابی اش

یا از روی نادانی اش بزند.

و تو بدون هیچ مکثی در چشمانش

نگاه کنی وبگویی

چون تو میگویی چشم...

 و بدون هیچ سوالی

 با اشتیاق بروی و آن کار را انجام بدهی؟

و هرلحظه که مشغول آن کار هستی 

در دلت خوشحال باشی که در حال انجام کاری هستی

که او میخواسته...

چه حسی پیدا میکنی وقتی که بفهمی

نفع آن کار برای خودت بوده...

 .

.

خدایا ..

بعضی وقتها دلیل کارهایی که گفتی انجام دهیم را

نمیدانیم

اما چون تو خواستی چشم..

ما به تو  اعتماد داریم..

حتی اگر با معادلاتمان هم جور در نیاید

باز هم چشم..

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۴۴
رها آرزوهای نزدیک
به سرعت هرچه تمام تر

از حلال خدا فرار میکنیم!

کلاهمان را هم گرفتیم که

وسط راه باد نبرد!!

شیطان با تمام دبدبه و کبکبه اش

منتظرمان نشسته

بغلش هم پر از گناه است

حیف است منتظرش بگذاریم!

گناه دارد..

طرف به رفیقش میگوید چرا ازدواج نمیکنی؟

میگوید پول ندارم!!

خوب حق دارد...

حتما خدا قادر است فقط خرج خودش را بدهد!

نمیتواند خرج زن و بچه اش را بدهد ..

خوب شاید نمیتواند دیگر...!

چرا اصرار میکنی...؟!

.

.

.

خدایا پناه میبرم به تو..

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۱۵
رها آرزوهای نزدیک

هرچقدر در پیله ام تمنا کردم نشد

تارهایش به پر و پایم میپیچد

حوصله ام را سر برده..

دلم هوای آزاد میخواد ..

خدایا..

د ل م...

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۱ ، ۱۴:۰۵
رها آرزوهای نزدیک

کلی درس روی سرم ریخته

اما وقتی چشمم به فیلم های روایت فتح میخورد

چنان میخکوبش میشوم که انگار نه امروز

و نه فردا و نه هیچ روز دیگر هیچ کاری ندارم..

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۵
رها آرزوهای نزدیک

هی مینوسم

هی پاک میکنم

میدانی..

حرفهای دلم زیاد است..

اما دفترچه دلنوشته ای که

 عمومی باشد این مسائل را هم درپی دارد دیگر

من خودم از دلتنگی هایم خسته نمیشوم

با آنها زندگی میکنم

اما شاید خواندنشان خسته ات کند..

نمیدانم..

شاید نظرات این پست فقط به درد خودم بخورد

و به هیچ کس نشانشان ندهم..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۱ ، ۲۲:۲۸
رها آرزوهای نزدیک