خانم جان..
خیلی ها میگن خدارو شکر که کربلا نبودیم
اگه بودیم معلوم نبود تو کدوم سپاه بودیم و از این حرفا
منم کاملا قبول دارم
ولی
یه چیزی ته دلم همش میگه
کاش بودم..
یه آرزویی
و یه حسرتی
ته دلم هست
که گاهی زیر لب زمزمه میکنه
یا لیتنا کنا معک...
اونوقت شما منت میذاشتید سرم
و اجازه میدادید
حداقل زانو بزنم
و یه کمی خاک از گوشه ی چادرتون پاک کنم
بعدشم خاکشو سرمه ی چشمام کنم و گوشه ی چادرتونو غرق بوسه کنم..
.
.
.
آخ
خانم
زینب...
سلام الله علیک..
بسم الله الرحمن الرحیم
یک وقتی هم میرسد که زینب سلام الله علیها و بچه های باقی مانده از کاروان ، بعد از تمام آن مصیبت ها
آب نوشیدند........
و خدا میداند که آن لحظه چه غوغایی بود...
و خدا میداند زینب سلام الله علیها چه حالی داشتند..
.
.
همین.
والسلام.
وقتی حس های غریب و قریب و عجیب، یک هو ، هوار میشوند روی سرت
و تو می مانی و پناه گاه همیشگی..
این روزها بیشتر از همیشه دلم هوای حرم میخواهد
این روزها بیشتر از همیشه ی همیشه رواق کوچک حبیب ابن مظاهر میخواهد دلم..
آنجا بهشتی است که با هر دینی و با هر حس و حالی بروی
محال است بی اختیار اشک نریزی...
محال است دلت زیر و رو نشود
محال است زانوهایت سست نشود
محال است جگرت نسوزد....
محال است مبهوت عظمتش نشوی....
صدای
یا بُنیّ
مادرم...
برای همیشه ی عالم آنجا ضبط شد..
و کسی چه میداند چه غوغایی شد............
و کسی چه میداند
مصیبت حسین علیه السلام چیست..
و کسی چه میداند بهشت کربلا چه بهشتی است....
و کسی چه میداند...........
این روزها بیشتر از همیشه دل تنگ هوای حرمم.............
* فرزند مرحوم حضرت آیتالله بهجت رضوان الله تعالی علیه نقل میکردند:
آیت الله بهجت به زیارت حرم مطهر حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام، اصرار داشتند و میفرمودند: «اهل تهران اگر هفته ای یک مرتبه به زیارت ایشان نروند، جفا کردهاند».
ایشان وقتی می خواستند به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شوند و نیز در بازگشت از حرم مطهر رضوی، اصرار داشتند از سر راه باید حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام برویم.
یک بار اتفاق افتاد که ما در راه بازگشت از مشهد نزدیک ساعت 12 شب به تهران رسیدیم، نیمهشب بود درِ حرم بسته بود ولی ایشان فرمودند: «اثاث را میگذاریم پشت در حرم، همین جا میمانیم تا در حرم باز شود»، ایشان پشت در حرم میماندند و میگفتند: «بههر نحوی هست نباید محروم شویم».
*** آیت الله بهجت(ره): «شما در جوار گنج الهی هستید، از این گنج الهی بهره ببرید.»
**** ابن قولویه در کامل الزّیارات (باب 107 صفحه 324 )از علیّ ابن حسین ابن موسی بن بابویه و او از محمّد ابن یحیی اشعری عطار قمی روایت کرده یکی از اهالی ری گفت بر حضرت ابوالحسن العسکری امام هادی علیه السّلام وارد شدم آن جناب از من پرسید کجا بودی؟
عرض کردم به زیارت سیّد الشهدا علیه السّلام رفته بودم آن حضرت فرمود بدان و آگاه باش اگر قبر عبدالعظیم حسنی علیه السّلام را که در نزد شماست زیارت کرده بودی مثل آنست که حضرت حسین ابن علی را در کربلا زیارت کرده باشی..
***** بخوانید: هدیه و کرامت حضرت عبدالعظیم حسنی به آیت الله مرعشی نجفی
**** بخوانید: حضرت عبدالعظیم حسنی که بود؟
حرم..
خلوتی که اصلا انتظارش را هم نداری..
آدمهای صحن حرم سرجمع 20 نفر شاید!
بعضی ها یک خواب آرام و با امنیت راتجربه میکردند..
بعضی ها روبروی یک ضریح سرخ زانو زده بودند و.........
بعضی ها هم میرفتند که اذن بگیرند..
برای مُحرم شدن...
من هم تماشاچی این لحظه های عاشقی ..
وچه لذتی از این بالاتر...؟
.
.
.
السلام علیک یا ساقی العطاشا..
پرورش یافته ی دامان علی علیه السلام همه ی آموخته های پدرشان را عملی کرده بود..
همه چیز را..
فقط مانده بود
این آیه..
( وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ. بقره-207)
(و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است )..
آن وقتها که این ایه در شأن پدرشان نازل شد
نبود
اما درسش را خوب یاد گرفت..
.
.
..............
میلاد پسر امیر المومنین علیه السلام و برادر حسین علیه السلام مبارک :)
عراق که بودیم
هرجا که رد پایی از هرامام بود
همه سراسیمه میرفتند و آنجا نماز میخوانند.
ما نسل امام ندیده ایم
هرجا نشانی از امام پیدا کنیم
خاکش را سرمه ی چشمانمان میکنیم
ذوق زده میشویم که داریم روی خاکی نماز میخوانیم
که یک روزی مولایمان آنجا توقف کرده و نمازی خوانده
این جا حتما خاکش به آسمان نزدیک است
و دعا به اجابت نزدیکتر..
ما نسل امام ندیده ایم خدایا..
رحمی کن به این نسل قحطی زده..
نسلی که آرام آرام از فرط تشنگی جان میدهد
اما حواسش نیست به تشنگی اش..
فکر میکند زندگی یعنی همین بیابان بی آب ..
او اصلا نمیداند زندگی را درک نکرده..
توهم زده که دارد زندگی میکند..!
ما نسل امام ندیده ایم..
هرکسی میخواهد فقر مارا ببیند
یک صبح تا شب را درمقام امام زمان
در چند صد متری حرم ارباب اقامت کند..
گفتند میخواهیم برویم محله ی مصیب
زیارت دوطفلان حضرت مسلم علیهم السلام
خیلی مایل نبودم
انگار آن ارادتی که باید باشد نبود..
این دل مریض تا بیاید شفا پیدا کند
مرا پیر میکند..
وقتی رسیدیم
چشمم که به این تابلو خورد
چند لحظه ای مکث کردم
چقدر این جمله نافذ بود..
السلام علیکم ایها الطفلین الذبیحین
من نسل اسماعیل..
نسبتشان با پیامبر خاتم و امام کار خودش را کرده بود..
انقدر مهربان و دوست داشتنی بودند که
از حس و حال قبل آمدنم جز خجالت چیزی برایم نماند..
زیارت های دوره انقدر زود تمام میشد که
هنوز از حرم بیرون نرفته دلتنگ حرم میشدیم!
پدرشان را هم در مسجد کوفه زیارت کردیم.
کنار مزارحضرت مسلم
مزار مختار ثقفی بود
وقتی به زیارت یاران امام میرفتم
ناخودآگاه شاد میشدم
و دست مریزاد میگفتمشان که
امام را تنها نگذاشتند..
.
.
.
بخوانید:خلاصه ای از زندگینامه ی دوطفلان حضرت مسلم علیهم السلام
این روزها آرزوهایم همه از یک جنس شده..
حرم میخواهم..
همین.
زیارت اختصاصی حضرت هود و حضرت صالح علیهم السلام
بعد از سلام به حضرت امیر علیه السلام
قبل از طلوع آفتاب
عجیب زیبا بود..
2 زائر و یک نگهبان
و یک ضریح کوچک چوبی که دورش میچرخیدیم..
اینها را چشمان کور من میدید.
وگرنه حضور ارواح مومنان و فرشتگان و اولیا خدا
در این مکان مقدس و دوست داشتنی را
چه کسی میتواند انکار کند..؟
.
.
* وقتی توانای فهمیدن و نوشتن از اصل ماجرا برایم نیست
به خاطرات گوشه و کنار سفر دل خوش میکنم..
ندیدنم یک مصیبت و
دیدنم هزار مصیبت..
خدایا تو چه میکشی از دست من...؟
دلم حتی برای آن خانم عربی که سرش را سردر ورودی حرم ارباب گذاشته بود
و گریه میکرد هم تنگ شده..
سخت است یک آن ببینی که
بعد نماز هایت
فقط باید چشماهایت را ببیندی
و به ارباب سلام بدهی..
و حسرت سلام های بعد از نماز صبحی را بخوری
که به ضریحش نگاه میکردی و سلام میدادی..
سخت است یک آن ببینی که دیگر نمیتوانی برای مادرش
در حرمش گریه کنی..
سخت است در یک لحظه ببینی که دیگر نمیتوانی
روضه ی حضرت ادب را درست روبروی ضریحش گوش کنی و گاهگداری
چادرت را کنار بزنی و ضریح سرخش را وقتی پرده کنار میرود نگاه کنی..
سخت است دیگر نتوانی ایوان طلای نجف را ببینی..
سخت است اذن دخول برای حرم حضرت امیر نخوانی..
سخت است در یک آن کور شوی....
هرچقدر نگاه کنی و هیچی ضریحی را نبینی..
وقتی از بهشت بیرون رانده شدم
باید به مسجد کوفه میرفتم..
جا پای پدرم حضرت آدم (علیه السلام)میگذاشتم و
خدا را به گنبد خضرا
به ایوان نجف
به مزار گمشده ی بقیع
به مزار بدون صحن و سرای بقیع
و به ضریح زیبای کربلا قسم میدادم
که توبه ام را بپذیرد..
وقتی مرا از بهشت جدا کردند
باید به مسجد سهله میرفتم..
جا پای امام ششم میگذاشتم
همان جا که خدا دعای حجتش را برآورده کرد..
اما..
چه کنم که
جایی را برای پناه بردن پیدا نکردم..