آرزوهای نزدیک..

تو صحن حرم پیامبر

اونجایی که میگفتن کوچه ی بنی هاشم بوده

مینشستم و زانو  مو بغل میکردم

و زل میزدم به آدما..

سمت راستم حرم بود

سمت چپم قبرستان بقیع..

یه تیکه از بهشت بود..

آرامش محض..

یه بار سرمو گذاشتم رو پاهامو چند دقیقه خوابیدم..

آرامش بخش ترین خواب زندگیم بود..

دلم تنگشه..

دلم برا آرامش اونجا تنگه..

سرگردون شدم..

روحم زخمی شده..

باید برم پیش طبیب..

طبیب میدونه باهام چی کار کنه که خوب بشم..

یا امام رضا(علیک السلام)...

شما طبیب مایی..

منو راه میدین بیام پیشتون..؟

 منم غریبم یا غریب الغربا...

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۲۰:۴۱
رها آرزوهای نزدیک
از وقتی آدرسو عوض کردم

تعداد نظرات و تعداد بازدید کننده ها

 فوق العاده پایین اومده..

میدونستم این اتفاق می افته

اما بازم این کارو انجام دادم..

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۰۹:۵۸
رها آرزوهای نزدیک
تو مدینه وقتی صفای نماز و میدیدم..

که با اون عظمت دارن به سبک عمر نماز میخونن

که اونجوری به سمت نماز حمله ور میشدن

اونوقت در بقیع بسته بود

و سوت و کور بود..

دلم میگرفت میگفتم ایشالله آقا میاد..

و ما پشت سرشون نماز میخونیم..

بقیع رو هم آباد میکنیم..

وقتی که اسم خیابونا رو میدیدم

که نوشته بودن مثلا

خیابون مولامون عمر! رضی الله عنه!

البته به عربی!

دلم میگرفت..

وقتی که میخواستیم بریم

روضه النبی و میدیدم چه جوری سر و دست میشکوندن

واسه رفتن به اونجا

دلم میگرفت..

فقط واسه خاطر اینکه پیامبر (ص)فرمودن

بین خونه و منبر من روضه ای از روضه های بهشته

و نماز تو اون قسمت خیلی ثواب داره

میگفتم درسته خیلی ثواب داره...

اما باز

دلم میگرفت..

میدونی چرا؟

یه بار وایستاده بودم عقب و به حرکاتشون

و به دست و پا شکستناشون واسه نماز خوندن

تو اون قسمت نگاه میکردم

و با خودم میگفتم خیلی نامردید

شما ها..

واسه یه حدیث این همه خودتونو میکشید

اونوقت واسه صدها حدیث از پیامبر که به انحاء مختلف

از حضرت علی علیه السلام گفتن هیچ ارزشی قائل نیستید..

خودتونو زدید به بی خیالی..

پیامبر چقد فرمودن علی... علی... علی...

گوش ندادید...

دنبال چی هستید..؟

بهشت؟

بدون ولایت آقام...؟

آره..

اگه شماها آقامو تنها نذاشته بودید

الان وضعیت ما این نبود..

الان صاحبمون کنارمون بود

و ما این همه درد و غصه نداشتیم...

بعدشم به خودم دلداری میدادم

ایشالله آقا میاد...

ایشالله میاد و همه چی درست میشه..

.

.

 

بچه ها دعا کنید..

با جون و دل دعا کنید...

خودشون فرمودن که برای فرج من

دعا کنید که فرج و گشایش شما هم در این مسئله است...

پس دعا کنید..

یکم جدی تر...

هروقت یادتون افتاد که باید دعا کنید

حداقل یه صلوات با دعای بعدش بفرستید..

.

.

.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۱ ، ۰۰:۳۰
رها آرزوهای نزدیک
بیماری شدیدی گرفتم،

 پدرم فرمود: چه میل داری؟

گفتم: میل دارم از جمله کسانی ‏باشم

که در مقابل آنچه پروردگارم

برای من در نظر گرفته

 چیزی را پیشنهاد نکنم

 (یعنی در مقابل ‏امر خدا تسلیم و راضی باشم)

پدرم فرمود: آفرین بر تو

که شبیه ابراهیم خلیل (ع) هستی

که هنگامی ‏که جبرئیل (ع)

 (در حالی که او در میان آتش بود) گفت: چه نیاز داری؟

 ابراهیم (ع) فرمود: ‏چیزی به پروردگارم پیشنهاد نمی‌کنم،

او خودش برای من کافی است،

 و بهترین وکیل است.. ‏.


منبع: بحارالانوار جلد 46 صفحه 67 ‏

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۱ ، ۱۳:۰۱
رها آرزوهای نزدیک
تمشی علی الاستحیاء...(راه میرفت از روی حیا..)

دختر شعیب را میگویم..

یک جوری راه میرفت که کلیم الله او را انتخاب کرد..

.

.

.

اول صبحی این جمله خلع سلاحم کرد..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۱ ، ۰۸:۳۲
رها آرزوهای نزدیک
تو حاضری؟

حاضری بی منت گناهو کنار بذاری...؟

گوش دادی حاجی چی میگه؟

رو play دومین فیلم کلیک کن..

آخ..

آخ....

آخ......

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۲۱:۳۱
رها آرزوهای نزدیک
چند تا فیلم انتخاب کردم و براتون گذاشتم.

خودم با جوونو دل نگاشون کردم و گوش دادم..

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۱۱:۲۶
رها آرزوهای نزدیک
امروز گوشیمو گذاشته بودم

رو ۳ و نیم

تا ۶ و نیم زنگ خورد اما بیدار نشدم..

من که میدونم زنگ ساعت بهونه س..

تا تو نخوای من هیچ کاری نمیتونم بکنم..

حتی نماز صبحمم نمیتونم بخونم..

تقصیر خودم بود..

این قضا شدن نمازم حتما تقصیر خودم بود..

من میدونم هیچ کار تو بی حساب کتاب نیست..

هرچی بود واسه دیروز بود..

حتما رفتار دیروزم خوب نبود..

شوخیام زیاد بود..

بعضی هاش با نامحرم..

حق داشتی

نذاری بیام پیشت..

اما من طاقت دوریتو ندارم..

استغفرالله الذی لا اله الا هو...

استغفرالله الذی لا اله الا هو........

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۰۹:۵۱
رها آرزوهای نزدیک
نمیدونم چرا اینروزا وقتی بعد نماز میرم

سجده دیگه دوست ندارم بلند شم..

فکر کنم تنها جای امنم باشه..

جایی که شیطون لعنتی نیست..

خدایا..

نگا کن ببین چقد شکسته شدم..

رحم کن..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۱ ، ۲۱:۵۱
رها آرزوهای نزدیک
چه روزای سختی داره میگذره..

چقد هوا عوض شده..

خدایا تو زمان غیبت زندگی کردن خیلی سخته..

به خدا خیلی سخته..

یه فکری به حال ما بکن..

داریم جوون میدیم..

مگه نمیگن تا مضطر نشید آقا نمیاد..

من مضطر شدم..

شما نشدید؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۹:۲۴
رها آرزوهای نزدیک
سحر بیدار شدم

و برات نماز جعفر خوندم..

شنیده بودم اکسیر احمره..

تا حالا نخونده بودم..

طاقت غصه خوردنتو ندارم..

طاقت مضطر شدنتو ندارم..

دوست دارم دستاتو محکم بگیرم

و تو چشات نگا کنم..

و بهت بگم

غصه نخور نازنینم..

بالاخره درست میشه..

آروم باش..

ان الله معنا..

لا تخف..

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۵
رها آرزوهای نزدیک
خدایا بسه..

بسه..

من تسلیمم..

من هیچی نیستم..

قبول..

بذار بیام پیشت..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۱ ، ۲۲:۳۵
رها آرزوهای نزدیک
بسم الله الرحمن الرحیم.

 

امروز عهدم را تازه کردم.

قول دادم.

مردانه..

مینویسم تا یادم نرود..

خدایا..

قلبم..

قلبم....

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۱ ، ۱۲:۳۱
رها آرزوهای نزدیک
تازه میفهمم که وقتی میخواهم از تو فرار کنم

تمام چیزها مرا به یاد تو می اندازد..

در و دیوار.. آسمان.. زمین..

خانه.. پرنده.. عکس..

صدا.. آهنگ.. نوشته..

همه چیز.. همه چیز...

من به هوای تو عادت کردم..

پر زدن در هوای آلوده راه نفسم را بند می آورد..

من به هوای تو عادت کردم..

شکر این نعمتت را چگونه به جا بیاورم..؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۱ ، ۱۹:۴۶
رها آرزوهای نزدیک
میگذشت از در مسجد نفس آلوده سگی..

گذر خویش ز کوی تو به یادم افتاد..

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۹
رها آرزوهای نزدیک