تو مدینه وقتی صفای نماز و میدیدم..
که با اون عظمت دارن به سبک عمر نماز میخونن
که اونجوری به سمت نماز حمله ور میشدن
اونوقت در بقیع بسته بود
و سوت و کور بود..
دلم میگرفت میگفتم ایشالله آقا میاد..
و ما پشت سرشون نماز میخونیم..
بقیع رو هم آباد میکنیم..
وقتی که اسم خیابونا رو میدیدم
که نوشته بودن مثلا
خیابون مولامون عمر! رضی الله عنه!
البته به عربی!
دلم میگرفت..
وقتی که میخواستیم بریم
روضه النبی و میدیدم چه جوری سر و دست میشکوندن
واسه رفتن به اونجا
دلم میگرفت..
فقط واسه خاطر اینکه پیامبر (ص)فرمودن
بین خونه و منبر من روضه ای از روضه های بهشته
و نماز تو اون قسمت خیلی ثواب داره
میگفتم درسته خیلی ثواب داره...
اما باز
دلم میگرفت..
میدونی چرا؟
یه بار وایستاده بودم عقب و به حرکاتشون
و به دست و پا شکستناشون واسه نماز خوندن
تو اون قسمت نگاه میکردم
و با خودم میگفتم خیلی نامردید
شما ها..
واسه یه حدیث این همه خودتونو میکشید
اونوقت واسه صدها حدیث از پیامبر که به انحاء مختلف
از حضرت علی علیه السلام گفتن هیچ ارزشی قائل نیستید..
خودتونو زدید به بی خیالی..
پیامبر چقد فرمودن علی... علی... علی...
گوش ندادید...
دنبال چی هستید..؟
بهشت؟
بدون ولایت آقام...؟
آره..
اگه شماها آقامو تنها نذاشته بودید
الان وضعیت ما این نبود..
الان صاحبمون کنارمون بود
و ما این همه درد و غصه نداشتیم...
بعدشم به خودم دلداری میدادم
ایشالله آقا میاد...
ایشالله میاد و همه چی درست میشه..
.
.
بچه ها دعا کنید..
با جون و دل دعا کنید...
خودشون فرمودن که برای فرج من
دعا کنید که فرج و گشایش شما هم در این مسئله است...
پس دعا کنید..
یکم جدی تر...
هروقت یادتون افتاد که باید دعا کنید
حداقل یه صلوات با دعای بعدش بفرستید..
.
.
.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..