یک گفتگوی ساده..
با هزار امید رفت خواستگاری
رفتن با هم حرف بزنن
دخترخانم همون اول ازش پرسید
شما نماز اول وقت میخونید..؟!
پسره تعجب کرد!
*مگه قراره سپاه استخدام بشم؟؟!
یا مصاحبه حوزه ی علمیه س؟!!
مگه شما نکیر و منکری؟!
اصلا مگه خودت میخونی؟
** نه!
من نمیخونم ...
اما میخوام بدونم شما میخونی؟
*پس چرا از من میپرسی؟!! خوب خودتم که نمیخونی..!
**یه بار دیگه میپرسم
شما نماز اول وقت میخونی؟
*حالا اول وقت که نه..
ولی گاه گداری نماز میخونم...
**شما از نظر اعتقادی مشکلی نداری که باید
حرف خدا رو گوش کنیم؟
*نه مشکلی نداریم ، فقط حالشو نداریم.....
**پس ببخشید خدا روزیتونو جای دیگه حواله بده
من جوابم منفیه
*ای بابا..
شما چرا به نماز من گیر دادی؟
از من عقل و شعور زندگی بخواه
نظم و ادب بخواه
پول بخواه..
علاقه بخواه
این سوالا چیه میپرسید؟
**من از شما
عشق و صفا و محبت میخوام
ولی رو شما نمیشه حساب کرد
کسی که خودشو مقید به نماز کرده باشه
معلومه آدم هوسرانی نیست
معلومه هوس خودشو به قد یه نماز اول وقت کشته
من تا نماز نخونی نمیتونم
دو زار بهت اطمینان کنم
حالا که خودتو مقید نکردی
پس از کجا بفهمم از روی هوس منو انتخاب نکردی؟
از کجا بفهمم پس فردا ازم خسته نمیشی؟
از کجا بفهمم بهم وفاداری؟
از کجا بفهمم میتونم رو محبتت حساب باز کنم؟
تو که به خدایی که این همه بهت محبت کرده بی اعتنایی
چه جوری من بهت اعتماد کنم که به من اعتنا میکنی..؟
آقا پسر جوابی نداشت..
من میگم اگه قرار باشه واسه مردم زندگی کنیم،هیچ وقت لذت زندگی که خودمون دوست داریم نمی چشیم و اون دنیا هم خدا میگه بورو از هرکسی که واسش کار کردی ثوابشو بگیر....
چقدر باید حقیر باشیم که توهرکاری باید حرف مردم واسمون رأس همه چی باشه...
ائمه ما واسه ستون دین جونشونو دادن اون وقت ما.......
خدایا صاحب این زمین رو برسون تا ..........................................