چه عجب!
از این طرفا! :)
برف اومد در حد لالیگا!!! شیخ جان دست بردار از ننه من غریبم بازی ! :)
اینکه کسی به یاد گنجشکا هست و نمی دونم ... برامم مهم نیست که تو کوچه مون یه گربه از سرما یخ زده و کسی هم از دل نمیاد از سر راه بردارتش....
فقط شبایی که اتاقم در حد سیبری یخ میزد و با پالتو و شالگردن و روسری زیر دو تا پتو چسبیده به بخاری می خوابیدم ....عجیب یاد قصه ی دخترک کبریت فروش بودم......
و عجیب تر یاد محمد ده ساله ای که چهار سال پیش....تو یه شب سرد زمستونی.....با یه پیرهن پوسیده ی تابستونی.....با یه بسته کبریت دستش.....کنار خیابون دیدمش و باهاش دوست شدم.......
هنوز صداش تو گوشمه وقتی با بغض بهم گفت دلم میخواد برم مدرسه.......
اون قدر یادش بودم که براش نامه نوشتم.....اما چه سود......چه سود.....چه سود..............
ای جانم...
سلام بر کربلایی شیخ صنعان!
ما هی تشریف میاوردیم شوما نبودید!
مگه شوما برف ندارید؟؟
فرزانه که چن روز پیش میگف برف میاد!
یادت رفته؟
الانه میام! ( جواب چشمک!!:))