جلسه امتحان

چه حسی پیدا میکنی وقتی
یک هفته ات را صرف فهمیدن و خواندن
یک درس سخت کرده باشی
از آنهایی که حتی تا یک ثانیه قبل امتحان باید
دست و پا بزنی برای فهمیدنش!
و همان ثانیه های آخر هم دنبال یک آدم خیر بگردی
که حاضر شود از وقتش بزند و برایت یک مسئله اش را توضیح دهد
آن وقت درست روز قبل امتحان
روزی که باید بشینی تمام تلاشهایت را به ثمر برسانی
و فهمیده هایت را حفظ کنی و دسته بندیشان کنی
سردرد شدیدی به سراغت بیاد
و تمام توانت را بگیرد..
نمره نگرفتن از آن درس یک درد است
و شرمندگی اش جلوی استاد یک درد بزرگتر..
در این شرایط دردت را به هرکه بگویی
میگوید پس با این شرایط
امتحان فردا بستگی دارد به آموخته های قبلیت
دیگر کاری از دستت بر نمی آید!
با خودم میگویم
من تاریخ این امتحان را میدانستم
و همین باعث شده بود
برایش یک هفته وقت بگذارم و اگرنه
شاید هیچ وقت به سراغش نمیرفتم !
با این حال هنوز آمادگی کامل برای امتحان را ندارم!
و برای امتحان فردا غصه دارم!
.
.
.
خدایا..
من تاریخ امتحان های تو را نمیدانم
از قبل هم هیچ چیز آماده نکرده ام
اگر زمان امتحانت برسد
من چه کنم؟
خدایا..
این آماده نبودنم
باعث میشود موقع امتحان استرس بگیرم
و ندانم که باید چه بنویسم و چه کنم؟
میترسم نادانی ام بر من غلبه کند
و برگه را پاره کنم!
و با استادم هم قهر کنم..
خدایا..
مرا ببخش که امتحان های تو را جدی نگرفتم
و برایشان وقت نگذاشتم..
خدایا ..
اگر در امتحان هایت نمره نیاورم
نمره نیاوردنم یک درد میشود
و شرمندگی اش در برابر تو
هزار درد..
مطلب زیبایی بود ولی در بخش مکالمه با خداوند برای امتحانای بعدی از خداوند کمکی گرفته نشده