آرزوهای نزدیک..

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

وقتی کلمه ها یاری نمی کنند برای نوشتن، خواندن مطلبی که انگار از زبان تو نوشته شده کار را راحت می کند:


نمی‌خواهم شعار بدهم. باید با واقعیت روبه‌رو شد چون عاقبت واقعیت با آدم روبه‌رو خواهد شد. نمی‌خواهم لاف بزنم. نمی‌خواهم خودم را گول بزنم. آدم خوبی نیستم. دل‌م سیاه است. این‌ها شعار نیست. این‌ها واقعیت است. معلوم نیست عاقبت‌م به کجا ختم می‌شود. نمی‌دانم رو به سوی کدام قبله جان خواهم داد. نمی‌دانم. الله اعلم! اما آن‌چه امروز هستم اصلاً حال و روز خوبی نیست. نمی‌شود آدم خودش را گول بزند. خوب نیست. گفتم نمی‌خواهم لاف بزنم. به خصوص لاف عاشقی و بگویم من عاشق‌ت هستم، من سینه‌چاک‌ت هستم، من اگر پای‌ش بیافتد به پای‌ت جان می‌دهم، من اگر به سرای‌ت نیایم می‌میرم، من به عشق تو است که زنده‌ام، قلب‌‎م در هر تپش‌ش نام تو را صدا می‌زند، دوری‌‎ت آخرش مرا می‌کشد و از این حرف‌های قشنگ. واقعیت را باید گفت. نباید لاف زد. لاف زدن آخرش گندش در می‌آید. لاف زدن آخرش آب‌روی آدم را می‌برد. باید واقعیت را گفت. و واقعیت این است که من به تو محبتی دارم که گاهی در قلب‌م احساس‌ش می‌کنم. من قلب سیاهی دارم اما آسمانی هم که به اشغال ابرهای سیاه درآمده باشد گه‌گداری از گوشه‌ای‌ش روزنی برای خورشید باز می‌شود و از قلب سیاه من هم گاهی روزنی رو به نام‌ت، باز می‌شود ولو ثانیه‌هایی کوتاه. باید واقعیت را گفت. و واقعیت این است که گاهی که به یاد سرای‌ت می‌افتم طوفانی از بغض به در و دیوار گلویم، به در و دیوار چشم‌هایم خودش را می‌کوبد و من طوفان‌زده می‌شوم. باید واقعیت را گفت. و واقعیت این است که نام‌ت را دوست دارم و به تکرارش در من رعشه‌ای می‌افتد. باید واقعیت را گفت. و واقعیت این است که به نام‌ت گاهی دخیل می‌بندم و به پای نام‌ت گاهی خیلی گریه می‌کنم. باید واقعیت را گفت. و واقعیت این است که آدم‌های بد می‌توانند گاهی آدم‌های خوب را دوست داشته باشند. ولو ثانیه‌هایی کوتاه. باید واقعیت را گفت. و واقعیت این است که مرا به نام تو می‌شناسند.
با این واقعیت‌ها کنار بیا حسین(ع) جان! من که جایی نمی‌گیرم. من که حاضرم خودم را گم و گور کنم تا کسی مرا نبیند، تا آب‌روی تو نرود. اگر همه بیایند پیش تو من راضی به این هستم که از دور تو را دوست داشته باشم و تو گاهی یادت به خاطرم بیاید. اگر همه در پیچ و تاب زلف‌ت عشق‌بازی کنند من به همین راضی‌م که تنها از دور، پیچ و تاب‌ش را در باد به تماشا بنشینم. اگر بگذاری همه برای‌ت بمیرند من راضی‌م که بگذاری به دیوار نام‌ت تکیه بدهم، سر بگذارم روی زانو و تا ابد، هق‌هق گریه کنم. اگر به همه اذن بدهی به پای روضه‌های تو بمیرند من فقط به همین راضی‌م که بگذاری گوشه‌ای از روضه‌های تو دوزانو فقط بنشینم.
حسین جان! من به این راضی‌م که فقط گاهی بگذاری باد، برای‌م بغض ِ تو را بیاورد...

به قلم بید مجنون(+)

خوانده شده در وبلاگ هوالعشق

هوای حرم، هوای حسین، هوای شب جمعه زد به سرم(+)یا (+)




این عکس و این نوا دلم را بهم ریخت..

رفتم و پیش ثبت نامش را انجام دادم..

و حالا از این لحظه تا ششم اسفند ماه که روز قرعه کشی است چه سخت میگذرد..

 

نمی‌خواهم شعار بدهم..

باید با واقعیت روبه‌رو شد..

 

چون عاقبت واقعیت با آدم روبه‌رو خواهد شد.

 نمی‌خواهم لاف بزنم.

نمی‌خواهم خودم را گول بزنم.

آدم خوبی نیستم.

دل‌م سیاه است.

این‌ها شعار نیست.

این‌ها واقعیت است...

...

..

.

حسین جان! من به این راضی‌م که فقط گاهی بگذاری باد، برای‌م بغض ِ تو را بیاورد...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۵۸
رها آرزوهای نزدیک

 

آیت الله العظمی مرعشی نجفی، پس از آنکه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می‌برد به تهران می‌آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می‌شود. پدر دختر، شرطی را برای ایشان مطرح می‌کند تا پس از تحقّق آن، دختر به خانه بخت برود.

شرط پدر دختر، تهیه این اقلام بود: یک جفت گوشواره، چهار عدد النگو، دو عدد پیراهن، دو قواره چادری و دو جفت کفش.

اگر چه درخواست خانواده عروس، چندان سخت و چشمگیر نبود، ولی برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود.

ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم می‌شود امّا قبل از حرکت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السّلام در شهر ری توقف می ‌کند.

آیت الله مرعشی نجفی

آن عالم بزرگوار قبل از آنکه به حرم مشرف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می‌ایستد و تمام حواسش به شروطی است که از عهده انجام آن بر نیامده است. در این لحظه کاملا متوجه آن حضرت می‌شود و مشکل را با عبدالعظیم حسنی در میان می‌گذارد.

چند لحظه بعد، کسی دست روی شانه‌اش می‌گذارد و آرام به گوشش می‌خواند که: آقا، بسته‌تان را بردارید تا خدای نکرده کسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینکه او را از چنین حالی بیرون آورده‌اند، مکثی می‌کند و بعد می‌بیند، بسته‌ای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمی‌کند، اما بلافاصله طنین صدایی را که لحظاتی قبل او را متوجه این بسته کرده بود در ذهنش می‌نشیند. نگاه جستجو‌گرش کسی را نمی‌یابد، بسته را می‌گشاید و می‌بیند درون بسته، این اشیاء وجود دارد؛ دو جفت کفش زنانه، دو قواره چادری، دو عدد پیراهن، چهار عدد النگوی طلا و یک جفت گوشواره!

 .

.

.

......

ابن قولویه در کامل الزّیارات (باب 107 ص 324) از علی بن الحسین بن موسی بن بابویه و او از محمّد بن یحیی اشعری عطّار قمی روایت کرده که شخصی از اهل ری گفت : بر حضرت ابوالحسن عسکری امام هادی علیهما السّلام وارد شدم ، آن جناب از من پرسید در کجا بودی؟ عرض کردم : به زیارت سیّدالشّهداء علیه السّلام رفته بودم، فرمود : آگاه و متوجّه باش ، اگر قبر عبدالعظیم را که در نزد شما می باشد زیارت کرده بودی ، مثل این بود که حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کرده باشی .

.

.

.

.....

سیدی....


 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۱
رها آرزوهای نزدیک


حتی سردردم را هم خوب کرد این نوشته ها..

دلم را تنگ خدا کرد این نوشته ها..

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۳۳
رها آرزوهای نزدیک


پرتو هایش را از پشت گنبد میبینی...؟

آمده بود کارش را با تعظیم بر گنبدی که نورش را وامدار اوست تمام کند..

آمده بود برای عرض ارادت..

 

اصلا این حرف ها چیست...؟

راستش را بخواهی..

من دیدم که خورشید هم خاضعانه به امام رئوف پناه آورده بود..

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۴۹
رها آرزوهای نزدیک


 

محو تماشایش شده بودیم..

کسی که کنارم بود گفت انگار

دنبال گنج میگردد..

راست میگفت..

بهترین تمثیلی که میشد برایش زد ،همین بود..

مشتاقانه و ریز بینانه و دقیق

دنبال آشغال های صحن آزادی بود..

دقیقا رو به حرم نشسته بودیم

که سر و کله اش پیدا شد

آشغالهای بزرگ که هیچ!

به دقت هر چه تمام تر ریز ترین آشغال ها را هم جمع میکرد

اگر چیزی پیدا نمیکرد

میرفت سراغ زیر فرش ها!

بلکه آنجا مراد دلش را پیدا کند..

کیسه اش پر شده بود از گنج های حرم!

ولی او هر لحظه حریص تر میشد..

 

 نگاه مهربانانه ی امام رئوف گوارای وجودش..

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۰۱
رها آرزوهای نزدیک

 

نداری به کوی ات ز من بی نوا تر

ندیدم کریمی به طاهایی تو..

نداری گدایی به رسوایی من

ندیدیم نگاری به زیبایی تو..

نداری غلامی به تنهایی من

ندیدیم غریبی به تنهایی تو..

نداری مریضی به بد حالی من

ندیدم دمی چون مسیحایی تو..

نداری مریضی به بدحالی من..

ندیدم دمی چون مسیحایی تو..

نداری مریضی به بد حالی من..

ندیدم دمی چون مسیحایی تو..

ندیدم دمی چون مسیحایی تو..

 

دعا کنید این بار برگشتی در کار نباشد..

دعا کنید این بار ..

 مقیم حرم شوم..

۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۹
رها آرزوهای نزدیک


هرکه مصیبتهای کوچک را بزرگ بشمارد

خداوند او را به مصیبتهای بزرگ گرفتار میکند..

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۰
رها آرزوهای نزدیک

اربعین یک پست نوشتم

با عنوان (زبان من لال)

از رفتن گفتم

نمیشناختمش

فقط از طریق یکی از دوستان همسرشون خبر فوتشون رو شنیدم

حالا امشب به طور اتفاقی(البته هیچ چیز تو این دنیا اتفاقی نیست.)

 وبلاگ اون خانم رو پیدا کردم..

بوی پیراهن یوسف

این سومین وبلاگی هست که بعد از مرگ صاحبش بهش رسیدم

و اینجا هم عکس های مراسم تشییع رو ببینید.

.

.

چقد وقت تنگه..

و چقد مرگ نزدیک..

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۰۶
رها آرزوهای نزدیک

کار خودتان را برای خدا انجام ندهید!

کار خدا را انجام دهید.

تفاوتش زیاد نیست

فقط  همین قدر که ممکن است امام حسین علیه السلام

در کربلا باشد

و من مشغول تحصیل علم برای رضای خدا !

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۳۸
رها آرزوهای نزدیک

اینجا

در محله ی ما از این به بعد

شعار عیسی به دین خود

موسی به دین خود!

که به زور به خوردمان دادند 

 هرروز برایم تداعی میشود

وقتی یک مسجد

دیوار به دیوار تالار محل درحال ساخته شدن است.

معروف و منکر در کنارهم سالهای خوشی را خواهند گذراند..

همه چی آرومه..

من چقد خوشبختم..!

.

.

....

البته این لیوان، نیمه ی پر هم دارد!

انشاالله..

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۲۶
رها آرزوهای نزدیک
چه روزهایی که بالقوه قابلیت عید بودن داشتند

و من آنها را در نطفه خفه کردم..

و لباس های چرکین و اتو نکشیده و بد بو را سفت چسبیدم..

 

پی نوشت:

روزی که در آن گناه نباشد عید است.

و من چقدر هوای نو شدن لباس هایم را کرده ام..

خدای مهربان من..

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۴۵
رها آرزوهای نزدیک
ما را نیاورد در این دنیا که خودمان نشان دهیم

 بهشت را میخواهیم یا جهنم را !

این دورغ محض است!!

میخواست خودمان مرتبه ی قرب به حضرت حق را انتخاب کنیم

کسی که هم جواری با حضرت حق را نمیخواهد

میشود همجوار شیاطین

جهنم معنای دیگری هم دارد..؟

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۰۹
رها آرزوهای نزدیک
چه کسی گفته جمع نقیضین محال است..؟

ما هم بهشت را میخواهیم هم جهنم!

اولی را واکاوی آرزوهایمان نشان میدهد

و دومی را اعمالمان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۰۱
رها آرزوهای نزدیک

پیامک اومد

طرح میلیونها ترک گناه برای تعجیل در فرج حضرت صاحب امر(علیه السلام)

سهم شما فقط ترک یک گناه..

درحالی که لبخند رو لبش بود برام خوندش

و گفت چقدر زیبا بود

گفتم: خوب؟

او : ؟

گفتم خوب چه میکنی؟

کدوم گناه رو ترک میکنی؟

تصمیمت چیه؟

فقط زیبا بود؟ همین؟؟

فکر کرد...

امیدوارم به نتیجه رسیده باشه!

تو چه میکنی؟

پایه ی ترک یک گناه هستی؟

کدوم گناه؟

جان من تصمیم شل و ول نگیر که حسابی شاکیم از تصمیم های آبکی..

(طرف خطابش خودم بودم، ولی برداشت آزاده)

تصمیم من:

ترک صحبت بیش از حد نیاز با نامحرم.

تصمیم تو؟

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۰۲
رها آرزوهای نزدیک