دخترم !
بعدها که تجربه های گسترده تر و برخوردهای بیشتر پیدا کردی، میبینی که تمام زندگی ها
و تمام آدمها از زن و مرد و محروم و بهره مند! با رنجهایی همراه هستند..
داشتن و نداشتن هردو رنج است..
داشتن ، غصه ی جدایی دارد
و نداشتن ، تلخی محرومیت و زخم تحقیر
و سرشاری و کامروایی هم رنج پوچی را دارد و درد بی دردی که دل ادم از دنیا بزرگ تر است...
دل ما از تمامی هستی بزرگتر است...
همه ی زندگی ها، با درد پیچیده و با رنج آمیخته..
هرکس که به آگاهی و خود آگاهی و شعوری میرسد آرزوها و رویاهایی پیدا میکند
و هدف ها و مقصد هایی را درنظر میگیرد
به راه می افتند
و سالک میشود..
همه ی سالک ها و راه رو ها گرفتار هستند و در تمامی سلوک ها و رفتارها رنج و درد پوچی و بن بست هست..
میبینی که ناچاری با آن نگاه و نور و سرور پیوند بخوری تا با رنج ، راحت باشی..
و در بهار و پاییز بهره بردار..
چون تلاش و استقامت جوابگوی این درد های فراگیر و رنج های رفاه و پوچی برخورداری و پوچی شکوفایی نیست..!
همان طور که عصیان و سرکشی و یا بی خیالی و عیاشی مرهم این زخم های سنگین نیست.....
.
.
.
.
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است..
و این راز تنهایی اوست..
او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را میخواهد
او محتاج تحرک است و حرکت با محدودیت سازگار نیست..
که محدودیت ها عامل محرومیت و تنهایی ماست..
آخر چگونه میتوان هم زبان با شیطان، عصیان را راه چاره شناخت..؟
در جهان قانونمند، عصیان و درگیری، جز عذاب و رنج چه خواهد داشت..؟
برفرض عصیان کنم و اسید را لاجرعه سرکشم
آیا دستگاه گوارش من تحمل دارد و آیا وجود قانونمند من در رنج و عذاب نمینشیند..؟
دنیا قانونمند است
و نمیتوان بی گدار به آب زد..
دنیا همه جایش راه نیست..
یک راه مشخص و یک نظام حاکم دارد....
.
.
.
ما همگی در راه طلب و در تمامی سلوک ها ، در تمامی راه هایی که درپیش داریم پرشور و سرشاریم
اما همین که به بن بست و پوچی و یا شکست و محرومیت میرسیم***در عذاب مینشینیم و از از سخط و نفرت و غضب سر شار میشویم!
و به جای آنکه ضعف ها و کسری های خود را تحلیل کنیم،
به درگیری با خدایی که قبولش هم نداریم و وجودش را منکریم میپردازیم!
به جای آنکه در مقصد و در هدف و در را ه و رفتار و سلوک مان تغییری بدهیم،
از خدای هستی ، که موهومش هم میشناسیم، میخواهیم که جهان را تغییر بدهد!
و جای هوس های ما را در این نظام بگشاید
و حرف دل ما را بر تمام قانون مندی های ما ترجیح بدهد..
( و اگر حق از هوا و هوس شما تبعیت کند آسمان و زمین به فساد کشیده میشود... سوره مبارکه مومنون آیه 76)
و این هم حکایت قرآن از این هاست:
" بعضی از مردم خدا را یک طرفه میپرستند! همین که خوبی ها به آنها برسد
با اطمینان به خدا روی می آورند
و همین که گرفتاری ها و فتنه ها دامن گیرشان شود، روی بر میگردانند..
و دنیا و آخرت را از دست میدهند..
دنیا را با رنجی که می برند
و آخرت را با چشم پوشی و کفرانی که می آورند
و این خسارت آن خسارت آشکار است..." ( سوره مبارکه حج آیه 11)
اگر بخواهی به جای این برگشت زیان بار و به جای سخط و نفرت و غضب ،
انس و سرور و ابتهاجی تمامی قلبت را سرشار کند
میتوانی..
و این کاری بنیادی و اساسی است
که در میان این دردها و رنج ها و بحران های فردی و اجتماعی میتواند امید و هدف را برای تو نگاه دارد
تا بتوانی از استعدادهای خودت و امکانات بیرون استفاده کنی
و حتی از مانع ها مرکب بسازی...
*** محدودیت های ما در هدف و در عمل و در وجود ما و در محیط و قلمرو ،
باعث محرومیت و عذاب خواهد بود و این محدودیت ها با خلوت و عبادت ( صلاة) و با برخورد و احسان و بلاء، میتواند شکسته شود.
خلوت عبد با خودش فشار کمتری دارد تا برخورد خلق با او و برخورد بلاء و ابتلاء حق با او.
و این است که بلاء دیوارهای وجود و حصارهای تو را میشکند
و همت تو را از دنیا به روز دیگر و از شهودبه غیب میکشاند
و دو محدودیت وجود و محیط را بر میدارد.
.
.
.
--- قسمت هایی از نامه ی سوم
کتاب "نامه های بلوغ " استاد علی صفایی حائری
کتابی که این روزها همدم خلوت هایم شده..