من و یاد بهشت 2
سخت است یک آن ببینی که
بعد نماز هایت
فقط باید چشماهایت را ببیندی
و به ارباب سلام بدهی..
و حسرت سلام های بعد از نماز صبحی را بخوری
که به ضریحش نگاه میکردی و سلام میدادی..
سخت است یک آن ببینی که دیگر نمیتوانی برای مادرش
در حرمش گریه کنی..
سخت است در یک لحظه ببینی که دیگر نمیتوانی
روضه ی حضرت ادب را درست روبروی ضریحش گوش کنی و گاهگداری
چادرت را کنار بزنی و ضریح سرخش را وقتی پرده کنار میرود نگاه کنی..
سخت است دیگر نتوانی ایوان طلای نجف را ببینی..
سخت است اذن دخول برای حرم حضرت امیر نخوانی..
سخت است در یک آن کور شوی....
هرچقدر نگاه کنی و هیچی ضریحی را نبینی..
انتظار...
حسرت...
التماس...
بغض...
اشک...