آرزوهای نزدیک..

پیدا و پنهان

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۰۳:۴۶ ب.ظ
او کودکش را میان اتاق تنها گذاشت

ولی کمی آن طرف تر مواظبش بود

کم کم باید راه رفتن را یاد میگرفت

کودک اما خشمگین از اینکه

مادرش او را تنها گذاشته

در دلش آرام

برای تنهایی خودش غصه میخورد

ناراحت بود از اینکه زمین میخورد

وکسی کمکش نمیکند!

دلش میخواست قدرت داشت

و سر مادرش داد میزد

آهای تویی که قرار است مواظبم باشی

اینطور مواظبم هستی؟

مگر نمیبینی دردم میآید؟

او نمیدانست

مادرش چه ذوقی دارد که کودکش راه رفتن را بیاموزد

او نمیدانست با راه رفتن میتواند به چه چیز هایی دست پیدا کند

او نمیدانست..

مثل من که الان برای تنهایی خودم غصه میخورم

برای زمین خوردنم..

بعضی وقتها خیلی دردم می آید..

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۱۲
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۶)

سلام دوستم
یه جا خونده بودم یادمان باشد برای یک بار بلند شدن هزار بار زمین خورده ایم...
شده مصداق این متن شما...
مرسی از نگاه ظریفت به مسایل کوچیک اما بزرگ اطرفات
بیاین پیش ما خونه خودتونه خوشحال میشیم
پاسخ:
چشم حتما میام
زیبا بود وعین واقعیت .به دلم نشست...
۱۴ دی ۹۰ ، ۲۲:۴۹ وحید(~~~ هفته بیجار~~~)
سلام رها خانم.
اگه گاهی میخوریم زمین برا قوی شدنمونه.
برای اینکه عادت کنیم به مشکلاتی که سر راهمونه و باعث سرنگونیمون میشه.
چه بسا با همین زمین خوردن هاست که به کمال برسیم و رشد کنیم.

---------------آپ آخرمه دوست داشتی بیا بخونش---------------
پاسخ:
در مورد آخرین آپت هم نفهمیدم چی شد..!
پستت برام خیلی معنی داشت ممنون...
khoda 70 bar az madar mehrabon tare
che matne jalebi neveshti
پاسخ:
یا علی
سلام ... از وبلاگت خوشم اومد ... زیبا مینویسی ... به دل می شینه ...
موفق باشی ... بازم بهت سر می زنم ... .
پاسخ:
خوش اومدید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی