آرزوهای نزدیک..

غریب طلائیه

سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۸:۱۸ ق.ظ
میگفت هر روز از خدا میخواستم

 پسرمو بهم برگردونه

خیلی سال بود که ازش خبر نداشتم

دلم براش  تنگ شده بود..

هر روز میرفتم حرم امام رضا و

پسرمو ازشون میخواستم

یه روز زنگو زدن

رفتم دم در

یه کیسه بهم دادن که چند تا تیکه استخون توش بود

گفتن این پسرته..!

چقد کوچیک شده بود ..

گرفتمش تو بغلم

یاد زمانی افتادم که قنداقی بودو میگرفتمش تو بغلم و بهش شیر میدادم..

شب اومد تو خوابم

ولی همش روشو ازم برمیگردوند

صداش زدم

مادر چرا روتو ازم بر میگردونی؟

آخه من مادرتم....

به احترامم برگشت

گفتم چی شده؟

ناراحت بود

گفت مادر منو میخواستی چی کار؟

استخونای منو میخواستی چی کار..؟

اونجا تو طلائیه هر روز خانم فاطمه زهرا

میومد بهمون سر میزد..

میگفت من غریب مدینه ام

و شما غریب طلائیه..

از وقتی منو آوردن دیگه خانم بهم سر نمیزنه..

.

.

.

سرهنگ رمضانی داشت این داستانو با بغض

از زبون مادر شهید بدون هیچ واسطه ای

تعریف میکرد

مات و مبهوت داشتم نگاش میکردم

داشت چی میگفت..؟

اونا دنبال چی بودن..

من دنبال چی ام..

دلم خیلی گرفت..

خیلی..

..................................

هنوزم خیلی از اجساد شهدا تو طلائیه هستن

اونجا جای پای خانم فاطمه زهراست..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۲۹
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۹)

نمیدونم چی بگم

نظری ندارم

در واقع باورم نمیشه
استخوان های تو را شهر فقط بو می کرد/ مثل یک رایحه ی گنگ که نامفهوم است
روسری های زنان را تو که دیدی گفتی/روی خونم قدم تک تک تان معلوم است
پاسخ:
...
۰۳ دی ۹۰ ، ۲۳:۳۰ رفتم رفتی رفت...به همین سادگی صرف میشویم
"به هر تابوت خالی که رسیدی
بغل کردیش گفتی بسه برگرد
آخه تنها واسه تابوت خالی
مگه چند سال میشه مادری کرد

یه سنگ خالیو یک عمر با عشق
نشستی با یه دریا پاک کردی
آخه جای منی که زندگیتم
چه جوری یه پلاکو خاک کردی

نشستی حقتو از من بگیری
نشستی دستو پاهامو بیارن
نشستی بلکه شاید بعد یک عمر
یه روزی استخونامو بیارن

اگه تنها به دریا دل سپردم
ببین پشتم یه دریا مرد مادر
یه روزی با من از این سنگر سرد
یه لشگر مرد برمیگرده مادر

از اون لالایی آیی که نخوندی
چشای خیلی رو خواب برده
نه طوفانی نه سیلابی نه موجی
عجیبه خیلی ها رو آب برده
یاد سفر جنوب و طلائیه افتادم. ما تو چه جایی قدم برداشتیم. واقعا تأثربرانگیزه
آپم
آمده ام سفری سمت دیار شهدا


که طوافی بکنم دور مزار شهدا


به امیدی که دل خسته هوایی بخورد


و تبرک شود از گرد و غبار شهدا


آخرین خط وصایای دل من این است


که مرا خاک سپارید کنار شهدا
سلام .
من سال 88 تو طلاییه اینو شنیدم ... کلیپشم ضبط کردم ...
ای وای بر من ...

التماس دعا.
فرق مرد با بچه کوچولو اینجا معلوم میشه...
اونا دنبال چی بودن..

من دنبال چی ام..

دلم خیلی گرفت..

خیلی..
واقعا ممنونیه جور ضد حال به جاوبه موقعی بود...گاهی باید یکی اینجوری حال آدمو بگیره
دوست گلم وافعا ازت ممنونم
خوشبحالشون.
واقعا اونا دنبال چی بودن و ما الان دنبال چی هستیم!!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی