آرزوهای نزدیک..

ذره ای شانه ما بار غمت را نکشید..

جمعه, ۱۳ آبان ۱۳۹۰، ۰۶:۴۸ ب.ظ

دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم

 همه اش کار خودت بود خریدار شدیم

خواب دیدیم که تو آمده ای اما حیف

 صبح شد با جگر سوخته بیدار شدیم

نظرت آمد و دیدیم گنهکاری رفت

 نظرت رفت، و دیدیم گنهکار شدیم

ذره ای شانه ما بار غمت را نکشید

گرچه یک عمر به روی دل تو بار شدیم

حیف از عمر گرانمایه که خرج تو نشد

 شرمسار تو از این جمعه بسیار شدیم

ز علاج دگران درد بُوَد خوش ما را

نظر لطف تو دیدیم که بیمار شدیم

واقعا جای سوال است که از بهر ظهور

ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم

لحظه لحظه به خدا جای شهیدان خالی است

حیف جامانده از آن غافله یار شدیم

آرزو هست ببینیم به این زودیها

 زائر نیمه شب صحن علمدار شدیم

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۱۳
رها آرزوهای نزدیک

نظرات  (۲)

۱۴ آبان ۹۰ ، ۱۹:۳۵ رفتم رفتی رفت...به همین سادگی صرف میشویم
"امام حسین(ع)را منتظرانش کشتند...
اللهم عجل لولیک الفرج...!"

شعر خیلی زیبایی بود... ممنون
سلام
وبتون خیلی قشنگه
منم زمستونی ام
شعرا مال خودتونه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی