آرزوهای نزدیک..

۳۰ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

امروز گوشیمو گذاشته بودم

رو ۳ و نیم

تا ۶ و نیم زنگ خورد اما بیدار نشدم..

من که میدونم زنگ ساعت بهونه س..

تا تو نخوای من هیچ کاری نمیتونم بکنم..

حتی نماز صبحمم نمیتونم بخونم..

تقصیر خودم بود..

این قضا شدن نمازم حتما تقصیر خودم بود..

من میدونم هیچ کار تو بی حساب کتاب نیست..

هرچی بود واسه دیروز بود..

حتما رفتار دیروزم خوب نبود..

شوخیام زیاد بود..

بعضی هاش با نامحرم..

حق داشتی

نذاری بیام پیشت..

اما من طاقت دوریتو ندارم..

استغفرالله الذی لا اله الا هو...

استغفرالله الذی لا اله الا هو........

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۰۹:۵۱
رها آرزوهای نزدیک
نمیدونم چرا اینروزا وقتی بعد نماز میرم

سجده دیگه دوست ندارم بلند شم..

فکر کنم تنها جای امنم باشه..

جایی که شیطون لعنتی نیست..

خدایا..

نگا کن ببین چقد شکسته شدم..

رحم کن..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۱ ، ۲۱:۵۱
رها آرزوهای نزدیک
چه روزای سختی داره میگذره..

چقد هوا عوض شده..

خدایا تو زمان غیبت زندگی کردن خیلی سخته..

به خدا خیلی سخته..

یه فکری به حال ما بکن..

داریم جوون میدیم..

مگه نمیگن تا مضطر نشید آقا نمیاد..

من مضطر شدم..

شما نشدید؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۹:۲۴
رها آرزوهای نزدیک
سحر بیدار شدم

و برات نماز جعفر خوندم..

شنیده بودم اکسیر احمره..

تا حالا نخونده بودم..

طاقت غصه خوردنتو ندارم..

طاقت مضطر شدنتو ندارم..

دوست دارم دستاتو محکم بگیرم

و تو چشات نگا کنم..

و بهت بگم

غصه نخور نازنینم..

بالاخره درست میشه..

آروم باش..

ان الله معنا..

لا تخف..

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۵
رها آرزوهای نزدیک
خدایا بسه..

بسه..

من تسلیمم..

من هیچی نیستم..

قبول..

بذار بیام پیشت..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۱ ، ۲۲:۳۵
رها آرزوهای نزدیک
بسم الله الرحمن الرحیم.

 

امروز عهدم را تازه کردم.

قول دادم.

مردانه..

مینویسم تا یادم نرود..

خدایا..

قلبم..

قلبم....

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۱ ، ۱۲:۳۱
رها آرزوهای نزدیک
تازه میفهمم که وقتی میخواهم از تو فرار کنم

تمام چیزها مرا به یاد تو می اندازد..

در و دیوار.. آسمان.. زمین..

خانه.. پرنده.. عکس..

صدا.. آهنگ.. نوشته..

همه چیز.. همه چیز...

من به هوای تو عادت کردم..

پر زدن در هوای آلوده راه نفسم را بند می آورد..

من به هوای تو عادت کردم..

شکر این نعمتت را چگونه به جا بیاورم..؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۱ ، ۱۹:۴۶
رها آرزوهای نزدیک
میگذشت از در مسجد نفس آلوده سگی..

گذر خویش ز کوی تو به یادم افتاد..

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۹
رها آرزوهای نزدیک
هیچ حرفی ندارم.

من هیچ حرفی ندارم..

من دیگر هیچ حرفی ندارم برای زدن..

 

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۲۰:۴۸
رها آرزوهای نزدیک
این آهنگ وبلاگ واسه خودمه..

شما به خودتون نگیرید..

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۱ ، ۱۰:۵۲
رها آرزوهای نزدیک
به این ساعت بگید وایسته....

چرا انقد با عجله داره حرکت میکنه...

ماه رمضون داره میاد..

من که هنوز دستم خالیه آخه...

چی کار کنم...

چی کاااار کنم.....

وای خدا ..

.

.

آقا جون یه عیدی به ما میدید..؟

من پشت شما قایم میشم

شما شفاعت ما رو بکنید...

میشه آقا..؟

آخه شب میلادتونه آقا...

میشه ...؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۱ ، ۰۰:۴۹
رها آرزوهای نزدیک
وقتی که حتی در تاریخ ولادت هایتان

هم رعایت ادب شده..

دیگر من حرفی برای گفتن ندارم.

سلام خدا بر ماه بنی هاشم ..

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۱ ، ۰۹:۰۴
رها آرزوهای نزدیک

یکی یکی همه میروند

و خداحافظی میکنند

میگویند زائرم حلالم کن..

میگویم حلال..

برو به سلامت...

و من فقط پشت سرش آب میریزم.

و به همین خوشم..

من فقط روی کسانی که میخواهند

به حرمت بیایند را می بوسم

و به همین خوشم...

من فقط امشب میخواهم

گوشه ی اتاقم بنشینم

و سجاده ام را پهن کنم و

زیارت عاشورا میخوانم..

نه..

زیارت عاشورا نمیخوانم...

زیارت نامه تان را میخوانم

زیارت عاشورا را که امشب نمیخوانند!

آن زیارت برای روز عاشوراست..

امروز که عاشورا نیست..

عاشورا...

نه همان زیارت نامه تان خوب است..

خیلی خوب..

جشن میلادتان مبارک آقای خوبم..

آقای خوبم...

آقای خوبم.....

 

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۱ ، ۰۰:۰۴
رها آرزوهای نزدیک

گاهی باید چیزهایی را که شنیدم

بارها برای خودم تکرارش کنم

تا شاید بتوانم هضمش کنم

مثل درسهایم..!

داشتم صفحات وبلاگم را مرور میکردم

که این پست را دیدم

تاریخ نگارشش ۵ آبان ۹۰ بود..

.

.

.............

در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی

و حق تعالی را میزبان،

همه غصه ها میرود..

چون هزار غصه به دل میزبان است

که دل میهمان از آن خبر ندارد..

.

.

حاج اسماعیل دولابی

...................................

الهی..

هرچه پیش آمد ، خوش آمد

که مهمان سفره توایم..

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۱۲:۲۹
رها آرزوهای نزدیک

من وسط جاده نشسته ام

همان جاده ای که مرا درونش قرار دادی

از آن دورها صدایم زدی و گفتی بیا

من هم آمدم

اما خدایا

خار و خاشاک جاده اذیتم میکند

بعضی از سنگ های جاده بزرگ هستند

عبور ازشان خسته ام میکند

سنگ های ریز هم دارد

که پایم بهشان گیر میکند..

خدایا..

پاهایم زخمی شده است

ببین..

توان راه رفتن ندارم دیگر..

بارهایم روی دوشم سنگینی میکند..

 اینها را ازم بگیر..

اینها توانم را برای راه رفتن ازم گرفته اند..

شانه های زخمی شده است از بس به دوششان کشیدم..

بوی بدی هم میدهند..

راستش همان خار و خاشاک وسط راه بود

که جمعشان کردم

فکر کردم گنجی چیزی است..

شاید به دردم بخورد

اما نخورد..

به هیچ دردم نخورد

فکر کنم میانش جک و جانور بود

حالا مرده اند و بوی گندشان اذیتم میکند..

شانه هایم خسته اند..

اینها را از من بگیر..

و به جایشان آذوقه بده..

یا مبدل السیئات الی الحسنات...

ای

تبدیل کننده ی

گناهان و بدی ها

به

ثواب و زیبایی ها..

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۰۸:۱۷
رها آرزوهای نزدیک