آرزوهای نزدیک..

۱۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

سال ۶۱ بود

عملیات بیت المقدس

از فکه آمدیم سپنتا و نیروها  را از آنجا پشتیبانی میکردیم

بچه ها پشت خط مقدم منتظر حمله بودند

عراقی ها دقیقا میدانستند که می آییم و امکان غافلگیری نبود

دویست و پنجاه تا سیصد متر با آنها فاصله داشتیم

قرار بود هرچه گلوله داریم بریزیم روی خط

و وقتی راه باز شد سریع بریم جلو

آقای فلکی مسئول ادوات تیپ بود

هرچقدر سعی میکردیم

خط نمیشکست

دشمن مقاوت میکرد

آقای فلکی به رمز گفت من دیگه مهمات ندارم

یکی دو دقیقه دیگه تموم میشه! چی کارکنم؟

شاید الان نشود ترسیم کرد!

تعدادی از بچه ها که داخل رفته بودند اسیر شدند!

هفت تا هشت هزار اسیر و شهید و عملیات ناموفق

محاصره خرمشهر را نمیتوانستیم بشکنیم

هیچ نیرویی هم برای نگه داشتن خط قبلی نداشتیم

ارتش عراق دوباره می آمد آنجا را تحکیم میکرد و ما را عقب میزد

اوضاع مقلوبه میشد!

جریان را با حاج علی فضلی در میان گذاشتم

هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم!

حاج علی از سنگر آمد بیرون

حدود بیست متر از سنگر فاصله گرفت

و رو به قبله افتاد روی زمین و التماس میکرد..

ما هم بی سیم را انداخته بودیم

آمده بودیم بیرون

بچه ها با وجود سنگینی آتش تهیه دشمن  دوام نمی آوردند

به فاصله یکی دو ساعت زخمی و شهید میشدند

علی افتاد به التماس کردن

سه دقیقه.. چهار دقیقه..

یک دفعه دیدم بلند شد ، ایستاد!

لباسشو تکوند

و خیلی محکم برگشت به طرف سنگر

گفت حسین بیا تو

روی زمین نشسته بودم

گفتم: چی شده؟

گفت: مگه نشنیدی؟

آقا فرمودن خط شکسته برید..!

پشت سر علی برگشتیم تو سنگر

شهید کلهر از پشت بی سیم میگفت:

خط شکسته ! چی کار کنیم...؟

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۸
رها آرزوهای نزدیک

امروز یکی از زائران کربلا میگفت

که من همه ی سفرهای زیارتیم را از شما گرفتم

کربلا و مکه و سوریه..

میگفت شما کریم اهل بیت هستید..

اگر شما ندهید پس چه کسی بدهد...؟

.

.

یا امام حسن مجتبی..

من دلم برای نشستن روبروی بقیع

و زل زدن به دیواره هایش تنگ شده..

دلم برای نگاه کردن به زیارت نامه خواندن های زائرانت تنگ شده..

من هیچ نمیخواهم ..

من فقط دلم تنگ شده..

همین..

از کریم که درخواست نمیکنند..

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۳۴
رها آرزوهای نزدیک