آرزوهای نزدیک..

۲۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

نکند وفور نعمت های پروردگارت

تو را از مسیر دور کند!

سوره انفطار..

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۰ ، ۲۰:۴۰
رها آرزوهای نزدیک

نمیشود از مسیر دیگران

به خدا رسید..!

هرچیزی راه خودش را دارد.

این را از سوره کافرون میشود فهمید..

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۰ ، ۰۶:۲۰
رها آرزوهای نزدیک

چند بار سوره همزه را خوانده ای؟

چند بارش را توجه کرده ای که چه میگوید؟

بیایید با هم دوباره بخوانیمش..

ساده و بی تکلف

به نام پروردگار خوبی ها..

ای بنده خوب من!

وقتی به دیگری طعنه میزنی 

مطمئنی خودت آن عیب را نداری؟..

 میدانی عیب جویی های تو از دیگران

خانه ی قلبت را به آتش میکشد؟..

 

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۰ ، ۱۷:۱۹
رها آرزوهای نزدیک

همیشه با من باش!

ای تویی که دلتنگم میشوی..

همیشه با من باش

با امساک چشم و زبان و گوش ات

با امساک دست و پایت..

همیشه با من باش

با امساک قلبت از هر چه غیر خدا..

آری..

همیشه با من باش..

                     

                              امضا : رمضان

 

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۰ ، ۰۶:۵۶
رها آرزوهای نزدیک
بدان سرم که ننوشم می و گنه نکنم

اگر موافق تدبیر میرود تقدیر...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۰ ، ۲۲:۴۶
رها آرزوهای نزدیک

وقتی میگم غم نباشه

خیلی ها سریع ذهنشون میره به اینکه

پس باید جوک و حرفهای چرت و پرت باشه

بزن و برقص باشه

اذیت کردن دیگران به عنوان شوخی باشه

مسخره کردن دیگران باشه

تا بخندیم و شاد  باشیم

مهمونی های آن چنانی باشه

بریز و بپاش باشه

نه!!

بابا کجا داریم میریم ما؟

اینا که همش دوباره غم میاره

اینا که شادی نیست!

شادی یعنی اینکه بار گناه رو دوشت نباشه

یعنی تا میتونی با خدا رفیق باشی...

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۰ ، ۱۳:۱۴
رها آرزوهای نزدیک
در عجبم از این انسان!

که ترس از گرسنگی و تشنگی چند ساعته ی روز

اون رو وادار میکنه

یک ساعت قبل اذان بیدار شه!

اما ترس از درماندگی و تشنگی

جاویدان قیامت

باعث نمیشه

تو روزای عادی

حتی ده دقیقه قبل اذان بیدار شه..

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۰ ، ۰۶:۲۴
رها آرزوهای نزدیک
روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم..

دلم هوای تو کرده!

بگو چه چاره کنم...؟

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۰ ، ۱۷:۰۴
رها آرزوهای نزدیک

 

صدای رعد و برق آسمان

قطره های باران که باعجله خودشان را به زمین میرسانند

 گویی آنها هم دلشان برای هوای آلوده زمین سوخته

شبانه می آیند تا تمیزش کنن

بوی نم خاک..

شب..

سکوت..

تنهایی..

یک بغض قدیمی..

و صدای امن یجیب المضطر..

آقای من حالا که شب است و همه خوابند..

خودمانیم..

کی میایی؟...

نه ! فکر کنم اشتباه گفتم!

تو هستی

من غائبم!

آری..

من غائبم..

من کی حاضر میشوم؟

آقا جان!

ما را ببخش کاری نکردیم

ما را ببخش یادمان رفت دعایت کنیم

ما را ببخش گناه کردیم

مولای من تو را به جان مادرتان برای ما گریه نکنید

قول میدهم!

قول میدهم دیگر بنده باشم

اصلا غلط کردم..

غلط کردم..!

باران تو ببار!

هوا خیلی بیشتر از اینها کثیف است

تازه فردا شب هم باید بیایی

صبح دوباره هوا کثیف میشود..

اشک های آقایمان هم مثل تو میبارد

شبانه..

تو هوای بیرون را پاک میکنی

و اشک های آقایم هوای درونم را

و من قدر نشناس دوباره همه را آلوده میکنم..

آقای من..

ببخشید که من صبح ها گناه میکنم

و تو شبها وقتی که من خوابم برایم طلب امرزش میکنی..

ببخش..

ببخش که حواسم به هیچ چیز نیست..

 

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۰ ، ۰۲:۲۴
رها آرزوهای نزدیک

گفتم چرا پر غمه همه جا

گفتید یکی خودت

چرا غمی؟

وبلاگ زدم خاطراتمو بگم

از سختی های زندگیم براتون بگم

تازه شروع کرده بودم

ولی هنوز چیز خاصی نگفته بودم

که وقتی به وبلاگای مختلف سر زدم

پشیمون شدم

دیدم همه عاشقن!

همه غمگینن!

همه تنهان!

تصمیم گرفتم غمامو واسه خودم نگه دارم

یا بهتر بگم

غمامو فراموش کنم

فقط انقدری براتون بگم که

خیلی سختی کشیدم

خیلی غصه خوردم

خیلی تنهایی کشیدم

اما صبر کردم

با خدا معامله کردم

تصمیم گرفتم خودمو بسپرم به خودش

با خودم گفتم اگه مشکلات زندگی نباشه

پس زندگی کردن معنایی نداره

پس خدا ما رو با چی بسنجه؟

امتحان و اختیار و ..

اینا چی میشه؟

آره ، من تنهام

اما چرا؟

پس خدا چی شده؟

چرا فقط یاد  گرفتیم غر بزنیم؟

چرا یاد گرفتیم واسه خودمون مشکل تراشی کنیم؟

از همه انتظار داریم باهامون خوب برخورد کنن

اما ما چه جوری باهاشون برخورد کردیم؟

چرا ما خوب نباشیم؟

از همه انتظار داریم بهمون محبت کنن

اما ما چقدر محبت کردیم؟

از همه انتظار داریم واسمون یه کاری بکنن

به مشکلاتمون رسیدگی کنن

اما یه سوال اساسی

و خودمونی!

بیاید فکر کنیم پیش خودمون

لازم هم نیست اینجا ذکر بشه

جواباش پیش خودتون باشه

فقط اگه دوس داشتید دیگران

استفاده کنن  یا عبرت بگیرن بگید

بچه ها...

ما برای خودمون چی کار کردیم؟...

چقدر برای خودمون ارزش قائل بودیم؟

چقدر تاحالا واسه زندگیمون برنامه ریزی کردیم

و خدایی پاش وایستادیم؟

همیشه تو زندگی نوک دماغمونو دیدیم یا نه

با هدف زندگی کردیم؟

واقعا ما برای خودمون چی کار کردیم؟؟

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۰ ، ۱۳:۰۴
رها آرزوهای نزدیک

دوروبرمون پر شده از چرا های بی جواب

دلتنگیهای عجیب و غریب

تو هروبلاگی میرم پرشده از غم  و غصه

آخه چرا؟

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۰ ، ۱۴:۳۲
رها آرزوهای نزدیک

شب  قدرم تموم شد..

روز از نو روزی از نو..

خدایا من نمیخوام

همون آدم قبلی باشم..

تو کمکم کن !

من نمیخوام ...

کاش هرچند وقت یه بار شب قدر بود!

یا لااقل ما هر چند وقت یه بار

کو له بارمونو وارسی میکردیم

ببینیم چی جمع کردیم

تمیزش میکردیم

خدایا خیالت راحت!

قول میدم

اون وسط مسطا

اگه وقت کردم!

کارای خونه و بیرونم تموم شد!

اگه حال داشتم

خوابم نمیومد

سریالا تموم شد

بعدشم حاااالا شااااااااید

یه سر به حساب خودمم رسیدگی کردم.

تو خیالت راحت!!

تو کارتو دیشب خوب انجام دادی

من امید  دارم که تو منو بخشیدی

حالا از اینجا به بعد نوبت منه

که نشون بدم سر قولام میمونم یا نه؟

مرده و قولش!

 

 

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۰ ، ۱۴:۰۰
رها آرزوهای نزدیک

این چن روزه

حال نوشتن خاطرات رو ندارم

دست و دلم به نوشتن نمیره

بعد این شبا دوباره شروع میکنم

امشب دیگه راستی راستی

شب قدره

مهمونای چن شبه خدا

دوباره میرن پیشش

یه سال هیچ خبری نبود

همه پی عروسک بازیامون بودیم

مساجد خالی!

من که جای خدا بودم

عمرا دیگه نگاشونم نمیکردم

خجالتم خوب چیزیه!

اما اون واقعا ارحم الراحمینه

بعد این همه نامردی بازم میگه بیاید

اشکالی نداره!

فقط بیاید..

خیلی وقت پیش یه حدیث قدسی به چشمم خورد

نوشته بود

که من چگونه به آنان مشتاقم

و در انتظار توبه

و بازگشت آنانم

هر آیینه از شوق جان میسپردند

و بند های بدنشان

از هم گسیخته میشد..>

بابا خدا دمت گرم !

ای کاش ماهم یه ذره از این گذشتا رو امتحان میکردیم

بیچاره این دل!

که مانده و در گل نشسته و تنها به پرواز

می اندیشد..

یکی نیست بگه

انقدر غر نزن

پاشو یه کاری بکن

با حرف زدن و غصه خوردن

که چیزی درست نمیشه

موقع گناه دندت نرم

همون موقع دست بکش

نگو حالا صبر کن

این یدونه که چیزی نیست

ای بابا!

ما رو ببره جهنم

پس کیو ببره بهشت؟

نگو اوووه

مردم چه گناهای که نمیکنن!

دیگه این یه کوچولو که دیگه این حرفا رو نداره!

آخه یکی نیست بگه پس این همه حدیث

که میگه بزرگترین گناه اینه که

گناهاتو کوچیک بشمری

واسه چیه؟

یه موقع به خودتون نگیریدا!

با شما نیستم

اینارو دارم به خودم میگم..

یکی نیست بگه بابا بجنب !

وقت تنگه..

یا شایدم هست و

من خودمو زدم به نشنیدن..

خدایا

با همه گناهام دارم میام

سنگینیشونو احساس میکنم

من اینارو نمیخوام

اشتباهی ! اومدن وبالم شدن

کمکم میکنی بندازمشون تو سطل آشغالی؟

و دیگه نرم سراغشون؟......

بعدش با بار سبک و دل آروم

بگم

لبیک اللهم لبیک..

لبیک لا شریک لک لبیک..

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۰ ، ۱۳:۳۳
رها آرزوهای نزدیک